تا امروز ترنج دالی کردن رو نمی فهمید و در نتیجه کار خنده داری نبود براش. امروز ولی وقتی صورتم رو بین دست هام قایم می کردم و بعد دست هام رو باز می کردم می خندید. چند بار اول با تعجب نگاهم کرد و بعد شروع کرد خندیدن.
راستی روی تخت هم یه حرکتی شبیه سینه خیز می ره. باسنش رو روی پاهاش بلند می کنه و بالاتنه اش رو هم بعد هل می ده و پرت می کنه خودش رو جلو. همین طوری خودش رو از این طرف تخت می کِشه به اون طرف.
چه وضع فارسی نوشتنی هم دارم من. یک دونه جمله ام فعل و فاعل و باقی اجزاش سر جاشون نیستن. توی آیفون نوشتن سخته دیگه. هنوز هم لپ تاپ ندارم و هیچ خبری هم ازش نیست.
‘گامهای ترنج’ Category
-
دالی
July 30, 2012 by الهه
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج | 1 Comment
-
تو مو میبینی و من ریزش مو
July 22, 2012 by الهه
ترنج که به دنیا اومد اولین چیزی که داریوش به من گفت این بود: چقدر مو داره!!! و وقتی آوردنش که من ببینمش یک موجود پر مو که پیشونیش کاملا زیر موهاش پوشیده بود رو دیدم و انقدر میزان موی صورت و سرش زیاد بود که مرفینی که بهم تزریق شده بود هم نمیتونست جلوی توجه من به این مساله رو بگیره. هر کی هم میدیدش اولین چیزی که میگفت یکی از این دو جمله بود که بستگی به ملیت گوینده داشت، اگه غیر ایرانی بود میگفت: «وای چه بچهی پر مویی»! و اگر ایرانی بود این جملهی قبلی رو حتما توی دلش میگفت و جملهی بعدیاش این بود: «این موها میریزه، اصلا نگران نباش». حالا انگار من نگران بودم. که بودم البته. چرا دروغ بگم؟
و موهای ترنج نریخت، هفتهها اومدن و رفتن و این موها استوار به سر و صورت ترنج چسبیده بودن. دیگه کاملا قطع امید کرده بودم که بالاخره چند هفته پیش مواردی از موهای ریختهی ترنج روی روکش تخت اش دیده شدند و ناگهان همه جای خونه پر شد از موهای ریز و سیاه ترنج. البته همه جای خونه نه. اون جاهایی که قبلا توسط موی مخمل و گبه اشغال نشده بودن. من ای که به موی گبه و مخمل حساسیت نداشتم حالا به خاطر موهای ترنج که توی بینیام میرفت موقع بوسیدنش هی به عطسه میافتادم.
پیشونیش هنوز به نظر من خیلی کار داره. شاید هم حالا حالاها نریزه این موها. ولی سر بچه ام حسابی به شکلی کاملا نامنظم کچل شده. منتظرم زودتر موهای اصلیش در بیاد و ببینم که چه رنگی و چه مدلی دارند. هر چند بعید میدونم خیلی با رنگ الانش فرق کنه و خیلی هم دوست دارم همین رنگی بمونه.
در عکس هم میزان کچلی دخترم کاملا مشخصه.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج,داریوش,عکس,مخمل,گبه | 1 Comment
-
ترنج، طوطی سخنگو
July 19, 2012 by الهه
هفتهی پیش که چندتا از دوستهامون خونهی ما مهمون بودن ترنج بغل مونا بود و مونا بهش میگفت بگو گبه و یک بار ترنج یه چیزی شبیه گ مفتوح گفت. بعدش کلی حرف زدیم و خندیدیم که مثلا تصور کنید بچهای که حرف زدن رو با گفتن قسطنطنیه شروع کنه. راحتترین کلمات برای بچهها ماما و بابا هستند و خب طبیعیه همینا رو میگن اون اولش. فرداش هم باز من با گوش مادرانهی قربون دست و پای بلورین روندگانه همون گَ رو شنیدم از دهن ترنج.
دیشب داریوش در حال انجام عملیات خوابوندن ترنج برق هال رو خاموش کرده بود و چون ترنج قصد خوابیدن نداشت و در حال غر زدن بود برده بودش نزدیک قفسهی گوشهی اتاق که گبه رفته بود مثل عقاب نشسته بود روش. من هم توی اتاق بودم. دیدم یه صدای عجیبی میاد. توی تاریکی ترنج داشت با صداهای عجیب و غریبی با گبه حرف میزد. مثل صدای یه پرنده بود. مثلا صدای این طوطی سبزها که حرف نمیزنند اما غر میزنند. وسط گفتگو داریوش ازش خواست یه چیزی از گبه بپرسه که در کمال ناباوری ترنج پرسید. حالا منم پیازداغ اش رو زیاد میکنم ولی شما هم گوش کنید ببینید چقدر شبیهه چیزی که ترنج میگه به اونی که داریوش ازش خواست بگه.
Category ترنج, گامهای ترنج, گربه ها | Tags: ترنج,داریوش,صدا,گبه | 2 Comments
-
بدش به من
July 13, 2012 by الهه
خب دیگه کارمون در اومد. ترنج خانم وقتی چیزی رو از دستش بگیری شاکی میشه. داشت با این کتاب قورباغهای که مخصوص حمامه بازی میکرد که یادم افتاد نشستمش و ایشون هم داشتند با تمام قوا فرو میکردنش توی دهنشون. از دستش گرفتم و گرفتن همان و شروع گریهی مظلومانه همان. آخرش ناچار شدم بهش پسش بدم.
Category گامهای ترنج | Tags: ترنج,عکس,کتاب | No Comments
-
واکسن چهارماهگی
July 10, 2012 by الهه
لندن کوفتی هیچی اش به آدم نمیبره (مگه باید ببره؟). الان توی جولای هوا مثل اکتبر شده. سرد و ابری و بارونی. توی باد و بارون ترنج رو بردیم که آخرین واکسن قبل از سه ماهگیاش رو بزنه. سه تا بود که دوتاش رو به پای چپش زد و یکیاش رو به پای راستش. طفل مظلوم تا رفتیم تو به پرستاره خندید و خیلی شاد و خوشحال برای خودش نشسته بود. پرستاره قبل از اینکه خواست شروع کنه ازش معذرت خواهی کرد. بچه ام بهش خندید. وقتی سوزن اولین سرنگ رو به پاش فرو کرد باز ترنج تا چند ثانیه باور نمیکرد چی شده. شروع کرد به گریه کردن. انقدر مظلوم گریه میکنه من دلم میسوزه. من که رفته بودم اون طرف اتاق وایساده بودم که نبینم مثلا. همهی ماجرا رو هم نگاه کردم. بعد زد یکی به پای چپش و دوباره یکی به پای راستش. این آخری معلوم بود خیلی درد داشت. پرستاره هم که اسمش کلودیا بود هی معذرتخواهی میکرد ازش. هر سه سری واکسن ترنج رو همین پرستار زده. ترنج مثل دو بار قبل زود ولی ساکت شد و خوابش برد توی کریکاتش. با همون کریکات داریوش گذاشتش روی مبل. یه دو ساعتی توی همون خواب بود.
الان که دارم اینها رو مینویسم توی اتاقم و ترنج روی پام خوابیده و یادم افتاده که کریکاتش رو نذاشتم توی حموم. معلوم نیست مخمل بهش الان جیش کرده باشه یا نه. چون یه بار این کار رو کرده و ما ناچار شدیم همه اش رو بشوریم. دیگه بعد از اون وقتی میرسیم خونه کریکات رو میذاریم توی وان که از جیش مخمل در امان باشه.
Category ترنج, گامهای ترنج, گربه ها | Tags: ترنج,عکس,لندن,مخمل,واکسن | No Comments
-
کشف پاها
July 5, 2012 by الهه
امروز پاهاش رو پیدا کرده. گذاشته بودمش توی تختاش داشتم اتاق رو مرتب میکردم وقتی برگشتم دیدم دستش به پاشه. دویدم رفتم دوربین آوردم.
داشت برای خودش و این آویز چرخون بالای سرش آواز میخوند و وسط ماجرا چشمش هم به پاش افتاده بود.
امروز یک کار دیگه هم کرده. خودش رو هل میداد طرف اسباب بازیاش. سعی اولیهاش برای سینه خیز رفتن مثلا. کوچیکتر که بود خودش رو توی بغل من از این شونه به اون شونه هل میداد. مامانم و خواهرم که توی اسکایپ میدیدنش بهش میگفتن اون موقع مارمولک. الان شده مارمولک سینه خیز رونده.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج,عکس | 1 Comment
-
گاز و جیغ
July 4, 2012 by الهه
همین طور آب از لب و لوچهاش آویزونه و لباسهاش خیس میشن. امروز هر کاری کردم که اون پستونک دندونی که براش گرفتم رو توی دهنش نگه دارم یا بدم دستش که خودش بخوره فایده نداشت و قبولاش نکرد. لباسهای خودش و لباسهای من و هر چیزی که دم دستاش باشه رو عوضاش میکشه طرف دهناش. امروز انگشت من رو هم به زور کشید توی دهنش و با لثههاش شروع کرد گاز گرفتن. هنوز ولی تیزی دندون یا حتی سفتیاش رو حس نمیکنم.
دیروز متوجه شدم که داره با گبه حرف میزنه. حرف که نه، همون بق بقویی که بچهها میکنند. امروز به وضوح از دیدن گبه ذوق کرده بود و جیغ میکشید براش.
دم غروب هم که داشتم شیر میدادمش هی به صورتم دست میکشید. انگار که تازه کشف کرده بود. ناخنهاش رو هم خوشبختانه دیشب گرفتم و بدون درد لذت میبردم از لمس دستهاش.
دیشب هم به توصیهی این بازرسهای بهداشت و سلامتی که میان خونه سر میزنند به من و ترنج (هلث ویزیتور رو آخه چی ترجمه کنم؟) یه مقدار روغن زیتون به سرش زدم که پوستههایی که چند هفته است داره رو با شونه بتونم از سرش جدا کنم. اما انگار یه مقدار نزدم یه کاسه روغن زیتون روی سر طفلکی خالی کردم. بعد از اینکه حموماش کردم دیشب با اینکه دو بار موهاش رو شستم بازم روغنی مونده و دخترم بوی روغن زیتون میده و کاملا میشه خوردش.
Category بچه داری, ترنج, گامهای ترنج, گربه ها | Tags: بچه داری,ترنج,گبه | No Comments
-
تجربهی دردناک
July 1, 2012 by الهه
امروز عصری ترنج رو روی تخت خودمون خوابونده بودم. بیدار شده بود و میخواستم بهش شیر بدم. خودم خیلی تشنه بودم. رفتم توی آشپزخونه شیشهی آب رو برداشتم. یه صدایی از توی اتاق اومد و مخمل دوید سمت اتاق. من هم پشت مخمل دویدم. از در هال که رد شدم دیدم ترنج به صورت افتاده روی زمین و همون لحظه جیغ اش بلند شد. اصلا حال خودم رو نمیفهمیدم. دویدم بغلش کردم. گریه میکرد و من هی ازش معذرتخواهی میکردم. چند دقیقهای گریه کرد تا آروم شد ولی تا آخر شب هی انگار یادش بیاد بغض میکرد و گریه میکرد. به همهی تنش دست زدم که مطمئن بشم چیزی اش نشده. هی یادم میاد و هی تنم یخ میکنه. وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم شیشهی آب رو همون وسط راهرو کنار ظرف خاک مخمل و گبه پرت کردم ولی اصلا این کار یادم نمیاد.
ترنج دقیقا از روزی که دو ماه اش شد شروع کرد به غلتیدن ولی نصفه نیمه. تازه از دیروز شروع کرده به غلت کامل که این شد خاطره برای من از اولین غلتیدنش. باید سه تا غلت کامل زده باشه تا به لبهی تخت رسیده باشه و افتاده باشه پایین.
Category بچه داری, گامهای ترنج | Tags: الهه,بچه داری,ترنج | No Comments
-
تُفو
June 27, 2012 by الهه
فکر کنم داره دندون در میاره. آب از لب و لوچه اش آویزونه و دستش توی دهنشه و همه چیز رو هم گاز میگیره.Category گامهای ترنج | Tags: ترنج | No Comments
-
خانم میخواد وایسه
June 26, 2012 by الهه
دیگه پایهی نشستن هم نیست فقط باید پاهاش رو زمین باشه و راه بره. یعنی من زیر بغلش رو بگیرم این وایسه قدم برداره. یه مقدار نگرانی دارم به پاهاش فشار بیاد. البته این بازرسهای بهداشت گفتن مشکلی نداره و خودش اگه بهش سخت بگذره صداش درمیاد. ولی مامان بابام خیلی غر میزنن وقتی میبینن توی اسکایپ.Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج | No Comments