خب دیگه کارمون در اومد. ترنج خانم وقتی چیزی رو از دستش بگیری شاکی میشه. داشت با این کتاب قورباغهای که مخصوص حمامه بازی میکرد که یادم افتاد نشستمش و ایشون هم داشتند با تمام قوا فرو میکردنش توی دهنشون. از دستش گرفتم و گرفتن همان و شروع گریهی مظلومانه همان. آخرش ناچار شدم بهش پسش بدم.
No Comments »
No comments yet.