این تصنیف از زمان به دنیا اومدن ترنج به عنوان یکی از لالاییهای زمان خوابش خونده میشده. حالا یا من میخوندم براش یا باباش یا اجرای اصلی اش رو با آیفون براش میذاشتیم. ماه پیش ترنج یه روز تصمیم گرفت خودش لالایی بخونه و با شبی که آواز نی تو شنیدم شروع کرد و من ذوق زده فوری صداش رو ضبط کردم. الان خیلی بهتر میخونه و حتی یک بار وقتی حواسش به من نبود کامل همهی تصنیف رو بدون اشتباه خوند ولی دیگه نمیذاره صداش رو ضبط کنم. این مال حدود یک ماه و نیم پیشه و من هی ناچار شدم کمک کنم بخونه و اون کامل کنه هر مصرع و بیت رو.
Posts Tagged ‘خواب’
-
تو ای پری دوان دوان کجایی؟
August 26, 2014 by الهه
Category ترنج, روزانه | Tags: الهه,ترنج,خواب,صدا | 2 Comments
-
خلاصهی اخبار سفر به ایران در تابستان و پاییز ۹۲ و بازگشت به لندن
October 30, 2013 by الهه
وقتی رسیدیم تهران من دیگه از خواب بیهوش شدم. مامان و الهام داشتن برای ترنج قصه میگفتن. چه قصهای؟ بز زنگوله پا! شروع میکنند به اسم بچههای بز که میرسن: شنگول و منگول و حبهی انگور!! به اینجا که میرسن ترنج انقدر میگه انگور (اندو) که ناچار میشن براش انگور بیارن بخوره.
چیز جدیدی که ترنج یاد گرفته: بابای، سی یو! ما که نمیگیم یا از برنامه کودک یاد گرفته یا از پستچیهایی که میان دم در چون همه باهاش رفیق اند. (همون هفتهی اول سی یو یادش رفت)
ترنج سرعت یادگیری کلماتش بیشتر شده. تقریبا همهی کلمات رو پشت سر ما تکرار میکنه. حالا ممکنه بعضی حروفش جا بیوفتن یا جا به جا بشن. به گبه میگه دبه با تشدید ب. به جوراب میگه جوآآآب. به سارا میگه سایا.
ترنج داره به زبون گربه ای با یه گربهی نر خپل سیاه که پایین پنجره است صحبت میکنه. خیلی خوشگل یک در میون میو میگن هر کدوم.
بستنی نونی زعفرونی دادیم دستش . بستنی رو میخوره نونش رو می ده دستمون. فکر میکنه اون پوستشه.
ساعت پنج صبح بلند شده نشسته جیغ و گریه که الام، الام، بیم الام. یعنی الهام، الهام، بریم پیش الهام. انقدر گریه کرد تا الهام خواهرم اومد بغلش کرد.
به مسواک میگه چیجا.
وقتی سرخدانه گرفته بود و بردمش دکتر از در مطب رفتیم تو حالیم کرد که بذارم زمین. مستقیم رفت پشت میز دکتر دستهاش رو دراز کرد که یعنی بغلم کن. دکتره کپ کرده بود. بغلش کرد گفت بشونم روی میز. نشست خودکار دکتر رو برداشت شروع کرد روی دستهی نسخهها خط کشیدن. خیلی قیافهی دکتره خنده دار بود. گفت چه زود دخترخاله میشه. متر دکتره و اون گوشی اش رو کشید. قشنگ کل مطب رو نابود کرد تا اومدیم.
میاد اول می گه می می و بعد می شونه خودش رو توی بغل من. بعد خودش می گه چش (چشم) چون من همیشه بهش گفتم شیر می خوای مامان؟ چشم. چشم.
وقتی کاری رو با موفقیت انجام میده میگه: آههااا. خیلی غلیظ.
از چیزی ذوق میکنه میگه واااااای. با ذوق و احساس فراوان.
میخونه: تاب تاب نندازی، من نَدَن دَن. همون تاب تاب عباسی خدا منو نندازی.
یاد گرفته هی میگه: دیدی؟ دیدی؟ یعنی هر خراب کاری ای میکنه پشتش خودش میگه دیدی؟
سرگرمی تازهاش اینه که مهرهای مامان بابام رو موقع نماز خوندن برداره فرار کنه. بعد خودش میذاره روی زمین ولو میشه روش ادای سجده رو در میاره. بعد مثل اونها یواشکی زیر لب یه چیزی میگه.
شبی که تب داشت و بردمش درمانگاه مسوول پذیرش پرسید اسم بیمار؟ گفتم ترنج. بعد از چند ثانیه دوباره پرسید بنویسم آقا یا خانم؟ گفتم خانم. برگه رو که داد دستم دیدم نوشته تورنج. با دکتره انقدر خندیدیم. دکتره میگفت آقایون همین اند دیگه. اصلا توی باغ نیستن.
هرکی داره نماز میخونه ترنج هی میره و میآد با انگشت نشونش میده میگه نمازه؟ دوباره میره ۲۰ ثانیه دیگه میاد. همه چی رو چک میکنه.
به کِرِم میگه تِنِم. هی میگه تِنِم تِنِم که براش کرم بزنیم.
وقتی میخواد برای خودش وقت بخره و چیزی که دستشه ازش گرفته نشه یا کاری که داره میکنه نیمه کاره نمونه یا کلا با تغییر شرایط مبارزه کنه تند تند پشت هم میگه بیشییَم، بیشییَم. یعنی بشینم و معنای نهایی اینه که به من دست نزنید بذارید به حال خودم باشم.
به مریم میگه مَــنَم. ر و ل رو فعلا یه چیزی بین ن و ی میگه بیشتر.
شَشوش: خرگوش به زبان ترنج
وقتی نمیخواد کاری رو بکنه و بقیه رو دست به سر کنه بهشون با اخم میگه: بویو (برو).
به تخم مرغ میگه موتوروغ.
به لواشک میگه شبادا. داره گریه میکنه و شبادا میخواد.
اگه ازش بپرسید چی میخوای؟ جواب میده: چی.
به مامان من میگه مان دیسی (مامان بزرگ به زبان ترنجی).
خواهرم داشت برای ترنج لالایی می خوند رسید به اونجا که نون اش دادم خوشش اومد. ترنج گیر داد به نون. هی می گفت نون! نون!
بستنی قیفی رو به عنوان میکروفون گرفته بود دستش آواز میخوند: لالا لالی لا لالا لالا (گل آفتابگردون نوشآفرین).
اولین کاری که بعد از رسیده به خونه کرد این بود که شروع کرد به دویدن دنبال مخمل از این اتاق به اون اتاق و هی صداش میکرد دَبه! دَبه! دَبه! بچه ام اسم خواهر برادرش رو هم قاطی کرده.
اومده دو تا انگشتش رو به حالت وشگون (نیشگون) نزدیک میکنه به من میگه: وشون شده (یعنی وشگون بگیرم. به جای بیشتر فعلها شده رو استفاده میکنه) بعد میگه ووی، ووی. میگم مامان نکن درد میگیره. کار خودش رو میکنه و من میگم آخ. میگه: دیدی؟ دیدی؟
علت این شده گفتن رو هم همین الان کشف کردم. به خاطر اینه که هر چیزی میگه ما ازش میپرسیم چی شده؟ فکر میکنه شده یه قسمت از تعریف کردن همه چیز باید باشه .این قانونهایی که بچهها توی همه چیز کشف میکنند و رعایت می کنند عالی اند.
وقتی به گبه میرسه تمام اعضای بدنش رو که اسمشون رو بلده چک میکنه: دمه؟ سیبی؟ (سیبیل)، دوشه؟ (گوش)، چش؟ دما؟ (دماغ)، دَهَ؟ (دهن)، پا؟ جوآآب؟ دَش؟ (جوراب، کفش – به سفیدی پای گبه میگه)، مو؟
ترنج پرسید بابا؟ یعنی بابا کجاست؟ گفتم رفته بیل بزنه. حالا میگه بابا بیل. فرداش هم خودجوش اومد گفت: بابا بیله؟ یه بار هم توی خواب حرف میزد میگفت: بابا بیل، بیـــــــــــل.
یه تیکه موی گبه رو روی فرش دیده با انگشت نشون میگه: دَبه! دَبه!
Category ترنج, روزانه, گامهای ترنج | Tags: ایران,ترنج,تهران,حرف زدن,خواب,غذا دادن,گبه | 1 Comment
-
بازگشت به لندن
October 28, 2013 by الهه
سه روزه از تهران برگشتیم. ۵۰ روز ایران بودیم. یه سفر چهار روزه هم رفتیم مشهد. فعلا در حال عادت کردن دوباره به این آب و هوا و شهر و مردم و تنهاییهامون ام.
این بار مسافرت با ترنج سخت بود. یعنی مسیر رفت و برگشت از لندن به استانبول و تهران خوب بود ولی چون ترنج بزرگتر شده مدیریتش توی ایران سختتر بود. حالا سر فرصت میام مینویسم.
ترنج انقدر برای خواهرم الهام دلتنگه که توی خواب مدام میگه الام، الام. توی بیداری هم میاد لپتاپهامون رو نشون میده و میگه الام که یعنی با اسکایپ با الهام حرف بزنیم.
Category ترنج | Tags: ایران,ترنج,تهران,خواب,مشهد | 1 Comment
-
مرسی به کسر م
July 31, 2013 by الهه
هر چیزی که میاره میده دستت میگه: مِسی (مرسی). هر چیزی هم که ازت بگیره میگه مِسی. حتی وقتی میخواد چیزی رو به زور بده دستت میگه مِسی. مثلا ممکنه با گریه کنترل تلویزون رو بده دستت بگه مِسی، مِسی.
خیلی بد غذا میخوره. یه روز من رو هم میخوره یه روز هر کاری بکنم هیچی نمیخوره. وقتی نمیخواد غذا بخوره یه قیافهی مظلومی میگیره توی چشماش اشک جمع میشه میگه نه نه.
گشنهاش باشه میره جلوی یخچال وایمیسته میگه شی (شیر).
اگه شیر بخواد میره دستش رو میکوبه روی مبل. یعنی بیا اینجا بشین شیر بده به من.
از دو حالت موهای ترنج راضی ترم. یکی وقتی سشوار کشیده است یکی هم وقتی ژولی پولیه. موی شونه کرده رو دوس ندارم.
ترنج سیمیان. مدام یه سیم دستشه از این سر به اون سر خونه داره سر سیم رو فرو میکنه به هر جای خونه که گیر بیاره. ظهر اومده سر سیم رو فرو کرده توی پا و شکم من. با یک تیکه سیم یک ساعت سرگرمه.
ترنج از مخمل کتک بدی خورد و دستش زخم شد. جیغش رفت هوا. یه پنج دقیقه گریهی شدید کرد و وسط گریه چشمش خورد به گبه. کل گریه و جیغ و داد یادش رفت و خودش رو دراز کرد که گبه رو بگیره. بعد هم مخمل رو دید و با مهربونی صداش کرد مَ مَ.
هواپیما رو یاد گرفته. کتابش رو باز میکنه به صفحه ی عکسهای وسایل نقلیه که میرسه هواپیما رو نشون میده میگه: هوادا یا چیزی شبیه این. ولی هوا واضحه. حتی توی آسمون هم تشخیص میده هواپیما رو.
وقتی داریوش میآد خونه و صدای باز شدن در میاد من به ترنج میگم باباته آ. حالا یاد گرفته هر وقت هر جور صدای دری از خونههای اطراف یا خونهی خودمون میاد میگه: باباته.
شبها داریوش میآردش که به من شب به خیر بگه و ببوسدم. دستش رو تکون میده و میگه شَ (شب به خیر ورژن ترنج) و صورتش رو میچسبونه به صورتم. یه وقتهایی هم که من میرم شیرش بدم توی اتاق وقتی سیر میشه به زور من رو هل میده از روی تخت میگه شَ و بای بای میکنه. یعنی بسه برات. برو دیگه.
Category بچه داری, ترنج, روزانه | Tags: بچه داری,ترنج,حرف زدن,خواب,داریوش,شیر دادن,عکس,غذا دادن,مخمل,گربه | 3 Comments
-
بالاخره تابستان به لندن رسید
July 1, 2013 by الهه
امسال سردترین و بارونیترین تابستان و بهارتوی این ۱۰ سالی بوده که من اینجا هستم. چند روزی میشه که هوا گرم شده و گاهی آفتاب هم در آسمان دیده میشه. امروز خوشحال خوشحال ناهار ترنج رو بهش دادیم و از خونه زدیم بیرون که مثلا آفتاب بگیره و یه مقدار هوا بخوره بچه. در همون پنج دقیقهی اول خوابش برد و عکس گرفتن و آفتاب خوردن منتفی شد.
از خواب بودنش استفاده کردیم و تونستیم چند فنجون چایی بخوریم، کاری که معمولا نمیشه در آرامش انجامش داد وقتی بیداره.
چند روزه یه تعداد زیادی جوشهای ریز صورتی روی سینهاش زده. اول فکر کردم شاید حساسیت به میوه یا غذایی باشه ولی امشب که داریوش توی سایت اناچاس سرچ زد به نظرم اومد نشونههاش بیشتر شبیه گرمازدگی باشه. از فردا یه مقدار سعی میکنم لباسهای نازکتر و گشادتری تنش کنم. امیدوارم بهتر بشه این طوری.
Category ترنج | Tags: ترنج,خواب,داریوش,عکس,لندن,وستفیلد,چای,گرمازدگی | No Comments
-
نه، نه
January 24, 2013 by الهه
«نه» رو یاد گرفته. وقتی میخواد از در بره بیرون دنبال مخمل یا بره توی آشپزخونه بهش میگم نه. برمیگرده میشینه و با من تکرار میکنه «نه». گاهی هم انگشتش رو مثل من توی هوا به چپ و راست حرکت میده و باهاش میگه نه. یه وقتهایی هم که خودش میدونه داره خرابکاری میکنه تند تند میگه نه و نه گویان به خرابکاری اش یا فرارش از دست من ادامه میده.
گاهی شبها پیش از خواب که بهش شیر میدم بعد از سیر شدن میشینه با من بازی کردن و توی سر و صورتم کوبیدن و لپ ام رو گاز گرفتن بدل از بوسیدن. بعد مثل کوآلا بهم میچسبه و بغل باباش نمیره که به طور معمول شبها میخوابوندش. توی تاریکی هی غش غش میخنده و باباش هم حرص میخوره که ما چرا نمیخوابیم.
مثل بز کوهی از پشتی مبل بالا میره و هر چیزی که توی کتابخونه دستش میرسه رو برمیداره یا پرت میکنه پایین.
کلمات خنده دار نامفهومی میگه که من نمیتونم تکرارشون کنم ولی خودش انگار یادش میمونه و اگه حسش رو داشته باشه مثل جمله پشت هم میگه اونا رو. نمیذاره هم صداش رو ضبط کنم. تا آیفون رو برمیدارم میگیردش از من و کلی تف مالی اش میکنه.
Category ترنج, روزانه | Tags: ترنج,حرف زدن,خواب,داریوش,شیر دادن,مخمل,گبه,گربه | 2 Comments
-
نروژیه
October 8, 2012 by الهه
خونهی خودمون به علت حضور پر رنگ گبه و مخمل نمیتونم ترنج رو وسط خونه بذارم و معمولا روی تخت میذارمش و خودم کنارش میشینم. اینجا ولی از شب اول به پیشنهاد محمد ترنج رو وسط فرش گذاشتیم که البته چند باری مغز مبارک رو به زمین کوبید و بعد تصمیم گرفتیم دور و برش بالش و عروسک بذاریم. خیلی دوست داره بشینه و سر عروسکها غر بزنه.
مهسا هم همیشه دوست داره ترنج رو یا بغل کنه یا ببوسه یا نوازش کنه. اینجا همین طور که میبینید از خواب بیدار شده اومده نشسته و ترنج رو گذاشتیم توی بغلش. حرکت ترنج بیشتر شبیه کشتیکارهای فرنگیه.
ترنج تا سرما میخورد بهش و توی این کاپشنش مثل مجسمه گیر میکرد خوابآلود میشد و بعد میخوابید.
این کالسکه هم کالسکهی مهساست. چقدر خوب ازش نگهداری شده. نه؟
Category ترنج | Tags: اسلو,ترنج,خواب,سفر,عکس,نروژ | 4 Comments
-
خواب؟ نداریم
October 2, 2012 by الهه
کلا وضع خوابش به هم ریخته. امروز از ساعت ۱۰ خوابیده تا ۱ بعد از ظهر! ولی الان که یک ربع به یک شب باشه هنوز نمیخواد بخوابه. یعنی خوابهآ ولی تا میذاریمش توی تخت خودش بیدار میشه. این برنامهی هر شب ماست. آخرش هم تسلیم میشیم و من بهش روی تخت خودمون شیر میدم و تا صبح بین ما میخوابه. کلا با پتو هم که میونهای نداره هی پتو رو با پا هل میده پایین.
Category ترنج | Tags: ترنج,خواب,عکس | 2 Comments
-
هم تختی ها
August 30, 2012 by الهه
Category ترنج | Tags: ترنج,خواب,عکس,گبه | No Comments
-
این تخت مشترک
July 17, 2012 by الهه
ترنج خیلی مخمل و گبه رو دوست داره. مخمل که خب اخلاق همیشگی اش رو داره و به هیشکی رو نمیده که نزدیکش بشه. به ترنج هم فقط در حد بو کردن دست و پا نزدیک میشه. ولی گبه کنار ترنج یا بالای سر یا پایین پاش میخوابه.
این چندماه گذشته گبه تقریبا هیچ علاقهای به تخت ترنج نشون نداده بود اما یکی دو هفته است که خیلی دوست داره بره اون تو. چند بار آوردمش بیرون ولی دیدم فایده نداره. شبها مخصوصا وقتی خوابیم میاد میپره توی تخت بالای سر ترنج میخوابه. یه تیکه پارچه میذارم اونجایی که معمولا میخوابه که موهاش خیلی به روکش تخت نگیره. هرچند که موی گبه و مخمل در اقصی نقاط خونه و سر و کله و دست و پای ما همیشه به وفور پیدا میشه.
دیشب و پریشب در اتاق رو مجبور شدیم ببندیم. چون ترنج روی تخت خودمون خوابیده بود و مخمل و گبه هم مثل اسب دنبال همدیگه میکردن و گبه هیجان زده میپرید روی تخت و مخمل هم به دنبالش. برای اینکه ناگهان روی ترنج نپرن و بچه نترسه گبه رو از اتاق بردیم بیرون و در رو بستیم. که خیلی هم شاکی میشه از این کار. تا صبح چند بار مخمل و گبه میاومدن و در میزدن.
Category ترنج, گربه ها | Tags: ترنج,خواب,عکس,مخمل,گبه | 7 Comments