هر کار کردم نتونستم چیزی بنویسم. هرچی نوشتم پاک کردم. از دیشب دارم سعی میکنم بنویسم و نمیتونم. عشق به این دختر رو نمیتونم بنویسم. تا قبل از مادر شدن نمیفهمیدم، حالا میفهمم. من دو ساله عاشق این دخترم. عشقی که نمیتونم چیزی ازش بنویسم.
Posts Tagged ‘مادرانه’
-
دو سال عاشقی
March 15, 2014 by الهه
Category ترنج, مادرانه | Tags: ترنج,تهران,تولد,عکس,مادرانه | 3 Comments
-
خورشید من، ترنج
March 14, 2013 by الهه
میخواستم دختر باشی. از همان روز که تصمیم گرفتم مادرت باشم، همان روزی که دلم با ترانهای لرزید و تو را و مادر بودن را خواست.
وقتی برای اولین بار روی سینه ام گذاشتند ات … عطر تن ات، عطر موهایت آشناترین عطر دنیا بود.
Category ترنج, مادرانه | Tags: الهه,ترنج,مادرانه,یک ساله,یک سالگی | 3 Comments
-
این جوری گیر میافتی
September 7, 2012 by الهه
این رو همین عصری گرفتم. الان داشتم نگاهش میکردم گریه ام گرفت. این طوری آدم پاش بند دنیـا میشه. یه خندهی این بچه من رو میکشه و زنده میکنه. من دیگه گیر زندگی افتادم.میخواستم پست بلندتر بنویسم. ولی دیگه دل و دین ام از دست رفت با این عکس.Category ترنج, مادرانه | Tags: ترنج,عکس,مادرانه | 3 Comments
-
بغض
June 30, 2012 by الهه
ترنج بغض میکنه از غم خفه میشم. گریهاش برام انقدر دردناک نیست که اون بغض اول گریهاش. لبهاش که جمع میشه و میلرزه و اشک که یواش یواش توی چشماش جمع میشه.Category مادرانه | Tags: الهه,ترنج,مادرانه | No Comments