به ترنج میگم: مامان من عاشقتم. میگه: آشه؟؟ وقتی شیر خوردنش هم تموم میشه میگه: آشه. چون همیشه بهش میگم عاشقتم . فکر میکنه بعد از شیر خوردن باید بگه عاشقتم.
هی میگه آبه آبه آبه که فکر میکنی ده ساله آب نخورده بعد لیوان آب رو که بهش میدی یه جرعه میخوره باقی اش رو خالی میکنه روی زمین. امروز هم که اومد خالی اش کرد روی پای من بعد رفت یه دستمال آورد شروع کرد به خشک کردن پام.
به جز انگور تقریبا دیگه هیچ میوهی دیگه ای نمیخوره ولی تصمیم گرفتم از امروز دیگه بهش انگور ندم چون بیشترین میزان قند توی میوهها رو داره و فکر نکنم خوب باشه در این حجمی که ترنج میخوره.
خیلی حمام رفتن رو دوست داره و این عشق داره شدیدتر میشه. در طول روز چندین مرتبه پیش میاد که بره کنار وان وایسه گریه کنه و همینطور لفظ قلم بگه: حمام، حمام. بیشتر وقتها با باباش میره حمام و بیشتر از نیم ساعت توی وان آب بازی میکنه.
یه کارت مترو پیدا کرده بود عکس داریوش روش بود. آورده به من نشون میده میگه: باباته.
پیاز از توی آشپزخونه آورده میگه توپا توپا.
توی رقصیدن پیشرفت کرده و حالا دیگه دستهاش رو هم به ترتیب بالا و پایین میبره و انگشتهاش رو به عنوان بشکن زدن به هم میزنه. دیگه مثل کلاه قرمزی فقط دستهاش رو نیم دایرهای نمیچرخونه.
انقدر از ترنج سوال کردم ازینا میخوای؟ (اشاره به خوردنیهای مختلف) فکر میکنه از اینا یه نوع خوردنیه. میره دم یخچال میگه اینا اینا (به فتح الف).
دیدم ترنج نشسته با یه چیزی داره صحبت میگه: مَسی؟ مَسی؟ رفتم نزدیک دیدم یه عنکبوت سیاه روی دستش داره راه میره و این به خیال اینکه مگسه بهش میگه مَسی.
ترنج بغل باباش بود یه بچهای توی ماشین خرید مخصوص مرکز خریدمون نشسته بود و به ماشینه یه پرچم وصل بود. هی ترنج گفت آشیییی، آشیییی. آخر متوجه شدم منظورش آقا شیره است. عکس یه شیر روی پرچم بود.
رفته نشسته روی مبل یه مجله هم دستش گرفته پاهاش رو هم دراز کرده با دست چپش میزنه روی مبل کنارش و میگه: بِشی، بِشی. یعنی من رو احضار میفرمایند که برم کنارشون بشینم.
میره هی سیخ میزنه به گبه بعد گبه گازش میگیره بعد این ذوق میکنه دست خودش رو از همونجایی که گبه گاز گرفته گاز میگیره.