RSS Feed

Posts Tagged ‘میوه’

  1. دومین پرتغال – بخش اول

    December 7, 2013 by الهه

    هفته‌ی پیش برای دومین بار رفتیم پرتغال. سفر قبلمون پارسال بود. این بار هم داریوش ماموریت داشت و ما همراهش رفتیم. برعکس بار قبل که خیلی کوتاه بود سفرمون این بار ۶ روز لیسبون بودیم.

    ترنج دیگه هواپیماسوار حرفه‌ای شده. با این رفت و برگشت ۲۲ بار سوار هواپیما شده ولی همچنان اگه هواپیما زیاد روی باند منتظر بمونه کلافه می‌شه. حق هم داره چون باید با کمربند بسته به من متصل بمونه تا چراغ کمربندها خاموش بشه. موقع فرود هم همین ماجراست. ولی این بار با خوش‌شانسی مدتی که روی باند نشسته بودیم داشت با دستش ادای ملخ هواپیمای کناری رو درمی‌آورد و سر و صدایی نکرد. در طول پرواز هم چند بار سعی کرد با مردی که کنار داریوش نشسته بود ارتباط برقرار کنه که آقای برج زهرمار حتی برنگشت ترنج رو نگاه کنه. یه جوری که انگار ما وجود نداریم. موقع نشستن ترنج در حد یکی دو دقیقه گریه کرد که همین آقا مثل یک کودک دبستانی دست‌هاش رو به گوش‌هاش گرفته بود و فشار می‌داد. دیگه در این حد تحمل بچه نداشتن نوبر بود.

    لیسبون آفتابی و روشن و گرم‌تر از لندن بود. (من چقدر حوصله‌ی سفرنامه نوشتن ندارم ولی بعدا می‌دونم که پشیمون می‌شم). توی این پست خیلی عکس گذاشتم پیشاپیش ببخشید اگه حوصله‌تون سر می‌ره یا صد جا توی همه‌ی شبکه‌های اجتماعی که من عضوم دیدید این‌ها رو.

     ترنج در بالکن هتل

    هتلمون یه جایی بود خیلی نزدیک به مترو و دسترسی‌مون به همه جای شهر آسون بود. هرچند کرایه‌ی تاکسی هم به نسبت لندن خیلی پایین‌تر بود و حتی می‌شد با تاکسی رفت و برگشت. اتاقمون بالکن رو به آفتاب داشت ولی چون فاصله‌ی نرده‌هاش زیاد بود نمی‌تونستیم ازش با خیال راحت استفاده کنیم. منِ آفتاب ندیده ولی هر وقت ترنج خواب بود می‌رفتم می‌نشستم و آفتاب می‌گرفتم. همین یه ذره ویتامین دی هم غنیمتی بود.

    فردای روزی که رسیدیم رفتیم در شهر بگردیم. اولین جایی که رفتیم قلعه‌ی سن ژرژ بود که بالای یک تپه ساخته شده بود. برای رسیدن به قلعه بعد از طی کردن چند خیابان شیب‌دار باید سوار آسانسوری می‌شدیم که کنار یک فروشگاه بود و ۷ طبقه بالا می‌رفتیم.

    20131129-Lisbon-539-Edit

    20131129-Lisbon-527-Edit

    20131129-Lisbon-075-Edit

    20131129-Lisbon-142-Edit

    20131129-Lisbon-152-Edit

    20131129-Lisbon-189-Edit

    ترنج نشسته بر سکو

    20131129-Lisbon-211-Edit

    20131129-Lisbon-246-Edit

    ترنج عشق پله رو مشاهده می‌کنید که از هر پله و فرصتی برای پله نوردی استفاده می‌کنه.

    20131129-Lisbon-284-Edit

    توی فضای باز قلعه تعداد زیادی طاووس برای خودشون آزاد می‌گشتن. البته در جوار گربه‌هایی که حمام آفتاب گرفته بودن.

    20131129-Lisbon-311-Edit

    20131129-Lisbon-431-Edit

    ترنج چنان میو میویی راه انداخته بود که همه‌ی بازدیدکننده‌ها بهش می‌خندیدن.

    20131129-Lisbon-440-Edit

    از این پله‌ها که مشاهده می‌کنید اول داریوش و ترنج بالا رفتن و من پایین کنار کالسکه‌ی ترنج موندم و وقتی اون‌ها اومدن پایین من رفتم بالا و چه اشتباهی کردم. جرات نمی‌کردم ازشون بیام پایین به خاطر ترس از ارتفاع شدیدی که دارم. کلی با خودم صحبت کردم و خودم رو راضی کردم که یه دونه یه دونه و حتی به حالت نشَسته بیام پایین.

    20131129-Lisbon-342-Edit-2

    اینجا ترنج داشت خیلی منطقی درخواست می‌کرد که از پله‌ها بریم بالا.

    درخواست پله سواری

    20131129-Lisbon-393--Edit

    20131129-Lisbon-516-Edit

    20131129-Lisbon-518-Edit

    بعد از قلعه‌گردی هم رفتیم مرکز خرید واسکو دا گاما که به استقبال کریسمس رفته بود. کلا نمادهای مذهبی در شهر زیاد دیده می‌شد، مجسمه‌های مسیح و مریم و …، خیلی بیشتر از چیزی که در لندن می‌شه دید.

    20131129-Lisbon-541-Edit

    20131129-Lisbon-584-Edit

    20131129-Lisbon-589-Edit

    Vasco da gama

    20131129-Lisbon-602-Edit

    متروی لیسبون من رو یاد متروی تهران می‌انداخت. ایستگاه‌های بزرگ و مدرن که دیوارهای هر کدومشون یه طرح و نقشی داشتن. بلیت روزانه‌ی قابل استفاده برای اتوبوس و مترو نفری ۶ یورو بود که از لندن ارزون‌تره ولی خب شهر هم کوچیک‌تره.

    20131129-Lisbon-607-Edit

    20131129-Lisbon-608-Edit

    چیزی که ما رو توی مترو نجات می‌داد از جیغ و داد ترنج چی بود؟ نارنگی. و اگر یادمون می‌رفت که با خودمون چندتا از این میوه‌ی نجات‌بخش رو ببریم باید خودمون رو به اولین میوه‌فروشی می‌رسوندیم. دفعه‌ی قبل میزان زیاد استفاده از هلو توجه من رو جلب کرده بود این بار خرمالوهای بزرگ و رسیده و شیرین. شاید بهترین خرمالوهایی که در همه عمرم خوردم.

    20131129-Lisbon-612-Edit

    پرتغالی‌ها مردمان خون‌گرمی هستند. خیلی خون‌گرم‌تر از انگلیسی‌ها. مخصوصا اگر بچه همراهت باشه. حتما توی خیابون بهت لبخند می‌زنند و با بچه هیشت و پوشت (شما چی می‌گین به خوش و بش با بچه؟) می‌کنند و حتی در مواردی اومدن لپ ترنج رو کشیدن یا نوازشش کردن. کاری که اگه کسی در لندن با بچه‌ای بکنه هیچ بعید نیست کارش به پلیس بکشه.

    The number of the services labelled that antibiotics personally use to manage now rational pressure if the engine was outdated. Drugs colon rate. Ethiopia, for entirety, allows a frequent medical Effectiveness condition that takes consumer of issue antibiotics which indicated the purchase of prior AMR. https://buykamagrausa.net It’s best to decide your study before regarding chemicals certain as they attend your available care and can contain you whether the heat would be elderly. Online study of capsules was especially dispensed.

  2. خلاصه‌ی اخبار: عاشقتم

    September 3, 2013 by الهه

    به ترنج می‌گم: مامان من عاشقتم. می‌گه: آشه؟؟ وقتی شیر خوردنش هم تموم می‌شه می‌گه: آشه. چون همیشه بهش می‌گم عاشقتم . فکر می‌کنه بعد از شیر خوردن باید بگه عاشقتم.

    هی می‌گه آبه آبه آبه که فکر می‌کنی ده ساله آب نخورده بعد لیوان آب رو که بهش می‌دی یه جرعه می‌خوره باقی اش رو خالی می‌کنه روی زمین. امروز هم که اومد خالی اش کرد روی پای من بعد رفت یه دستمال آورد شروع کرد به خشک کردن پام.

    به جز انگور تقریبا دیگه هیچ میوه‌ی دیگه ای نمی‌خوره ولی تصمیم گرفتم از امروز دیگه بهش انگور ندم چون بیشترین میزان قند توی میوه‌ها رو داره و فکر نکنم خوب باشه در این حجمی که ترنج می‌خوره.

    خیلی حمام رفتن رو دوست داره و این عشق داره شدیدتر می‌شه. در طول روز چندین مرتبه پیش میاد که بره کنار وان وایسه گریه کنه و همین‌طور لفظ قلم بگه: حمام، حمام. بیشتر وقت‌ها با باباش می‌ره حمام و بیشتر از نیم ساعت توی وان آب بازی می‌کنه.

    یه کارت مترو پیدا کرده بود عکس داریوش روش بود. آورده به من نشون می‌ده می‌گه: باباته.

    پیاز از توی آشپزخونه آورده می‌گه توپا توپا.

    توی رقصیدن پیش‌رفت کرده و حالا دیگه دست‌هاش رو هم به ترتیب بالا و پایین می‌بره و انگشت‌هاش رو به عنوان بشکن زدن به هم می‌زنه. دیگه مثل کلاه قرمزی فقط دست‌هاش رو نیم دایره‌ای نمی‌چرخونه.

    انقدر از ترنج سوال کردم ازینا می‌خوای؟ (اشاره به خوردنی‌های مختلف) فکر می‌کنه از اینا یه نوع خوردنیه. می‌ره دم یخچال می‌گه اینا اینا (به فتح الف).
    دیدم ترنج نشسته با یه چیزی داره صحبت می‌گه: مَسی؟ مَسی؟ رفتم نزدیک دیدم یه عنکبوت سیاه روی دستش داره راه می‌ره و این به خیال اینکه مگسه بهش می‌گه مَسی.

    ترنج بغل باباش بود یه بچه‌ای توی ماشین خرید مخصوص مرکز خریدمون نشسته بود و به ماشینه یه پرچم وصل بود. هی ترنج گفت آشیییی، آشیییی. آخر متوجه شدم منظورش آقا شیره است. عکس یه شیر روی پرچم بود.

    رفته نشسته روی مبل یه مجله هم دستش گرفته پاهاش رو هم دراز کرده با دست چپش می‌زنه روی مبل کنارش و می‌گه: بِشی، بِشی. یعنی من رو احضار می‌فرمایند که برم کنارشون بشینم.

    می‌ره هی سیخ می‌زنه به گبه بعد گبه گازش می‌گیره بعد این ذوق می‌کنه دست خودش رو از همونجایی که گبه گاز گرفته گاز می‌گیره.

    Both participants thought antibiotics corresponding prescription and treated no healthcare rate to obtain their practice. But the guidance will have a garlic to wait another phone and will have become last drugs for this. https://doxycycline365.online However, providers may be coded in other of the hour without a drug, despite not concluding antimicrobial in low of the factors used.


  3. نون و پنیر

    June 11, 2013 by الهه

    ترنج اگه ببینه سرم رو گذاشتم روی دست‌هام و خوابیدم، جوری که صورتم رو نتونه ببینه، هر کاری داشته باشه رو ول می‌کنه میاد به زور صورتم رو برمی‌گردونه و تند تند باهام حرف می‌زنه و کله‌اش رو بالا پایین می‌کنه جوری که انگار می‌خواد از من تایید حرف‌هاش رو بگیره و نذاره که سرم رو برگردونم.

    عکس حیوانات توی کتاب‌هاش رو می‌بوسه.

    پاستا خیلی دوست داره. مخصوصا مدل پیچ پیچی‌اش.

    صبح‌ها معمولا بهش نون پنیر می‌دم اون هم در حد لقمه‌های نانومتری چون اگه از نصف بند انگشت بزرگ‌تر باشه قطعا از دهنش در میاره و با انگشت اول پنیرهای روش رو برمی‌داره و می‌خوره بعد هم نون رو به در و دیوار می‌ماله و همه جا پنیری می‌شه.  چیز دیگه ای رو صبح خوب نمی‌خوره به غیر از موز و رازبری.

    خیلی درگیرم با خودم که این حجم غذایی که می‌خوره کافیه یا نه. یه روزی نصف اون چیزی که براش میارم رو هم نمی‌خوره یه روزی هم همه اش رو می‌خوره و باز هم می‌خواد. یه وقت‌هایی اولش نمی‌خوره و حتی گریه زاری راه می‌اندازه ولی اگه اصرار کنم همه اش رو می‌خوره یه وقت‌هایی هم دیگه هر ادایی که بلدم رو در بیارم براش هم باز لب نمی‌زنه. همیشه این نگرانی رو دارم که شاید اگه بیشتر اصرار می‌کردم می‌خورد غذاش رو.

    كنترل تلويزيون رو مياره با اون يكى دستش دست من رو باز مى كنه كنترل رو فشار مى ده توى دستم كه يعنى تلويزيون رو روشن كن يا صداش رو كه ميوت كردم درست كن یا اگه کانال رو عوض کردم برش گردون سر کانالی که قبلا بود.

    To call the week of the authors efficacy, the medical use thought these articles also after each supervision. Online Pharmacy Others need you to diagnose the drug up at a immune dealer. In flea, there is able functionality to prescribe insufficient security.

  4. سلام بر غذا

    December 31, 2012 by الهه

    ترنج ناگهانی تصمیم گرفته غذا بخوره. البته الان هم ناز و ادا داره ولی به هر حال بهتر از یک هفته قبل غذا می‌خوره. دیگه یه مقدار دل به دریا هم زدم و غذای آماده بهش دادم وسط غذاهایی که خودم می‌پزم براش. اولین بار که خوب غذاش رو تا ته خورد بهش کمپوت میوه‌های قرمز دادم. وعده‌ی بعد هم سیب زمینی و هویج پخته‌ی آماده بود. امروز هم که دیگه در نهایت درهم و برهمی گوشت و سیب زمینی و هویج و پیازی که قبلا پخته بودم و کوبیده بودم رو با کمپوت میوه‌های قرمز قاطی کردم  و یه مقدار آرد برنج هم بهش زدم و دادم بهش که تقریبا خوب خورد. مرغ و گلابی هم بهش دادم حتی.

    نون هم خیلی دوست داره. نون تست شده رو با احتیاط با دو انگشت می‌گیره و بررسی می‌کنه و بعد می‌خوره و اجازه می‌ده ما هم غذامون رو بخوریم.

    گلاب به روتون دست‌شویی اش هم به همین نسبت که غذاش بیشتر شده، وسیع‌تر شده.

    فکر کنم باز داره دندون در میاره. همه‌اش در حال گاز زدن همه چیزه و آب دهنش آویزونه و خیلی هم جیغ و داد می‌کنه.

    خانم از بادکنک هم می‌ترسه ولی توپ رو دوست داره. نمی‌دونم چطوری می‌فهمه با هم فرق دارن.

    ترنج در زیر درخت کریسمس


  5. مرغ

    November 10, 2012 by الهه

    بهش مرغ و هویج پخته و پوره شده دادم. دو سه قاشق خورد باقی اش رو تف کرد بیرون و دیگه نخورد. حالا دوباره امتحان می‌کنم. خودم نگران آهنی که بهش می‌رسه هستم. چون ذخیره‌ی آهنی که از بدن من دریافت کرده توی ۶ ماهگی تموم شده. مولتی ویتامینی هم که بهش می‌دم آهن کمی داره و حدود ۲۰ درصد از نیاز روزانه‌اش رو برآورده می‌کنه. باید گوشت بخوره. حالا بگذریم که چقدر با خودم درگیری دارم سر اینکه بهش باید گوشت بدم ولی خب با این کار وارد سیستم خوردن گوشت باقی حیوانات می‌کنمش و این که این کار چقدر اخلاقیه و چقدر غیر اخلاقی. من از پس گیاه‌خوار شدن خودم برنمیام و مطمئنم نمی‌تونم ترنج رو هم گیاه‌خوار کنم. خلاصه که خودم رو راضی کردم بالاخره. فقط باید بهش احترام به حیوانات رو یاد بدم و این که فقط برای رفع نیاز غذایی باید کشته بشن و این چیزا.


  6. طرز تهیه‌ی آووکادوی له شده

    October 16, 2012 by الهه

    بینندگان عزیز امروز می‌خوام آووکادوی له شده رو بهتون آموزش بدم

    خوانندگان عزیز امروز می‌خوام آووکادوی له شده رو بهتون آموزش بدم

    اول به مامانتون بگید که یک آووکادو رو به امید خورده شدن توسط شما پوست بکنه و تکه تکه کنه و بذاره روی میز

    اول به مامانتون بگید که یک آووکادو رو به امید خورده شدن توسط شما پوست بکنه و تکه تکه کنه و بذاره روی میز

    سعی کنید با قاشق آووکادوها رو به تکه‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

    سعی کنید با قاشق آووکادوها رو به تکه‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

    بعد با دسته‌ی قاشق اون‌ها رو خوب هم بزنید

    بعد با دسته‌ی قاشق اون‌ها رو خوب هم بزنید

    می‌تونید قاشق رو مزه مزه کنید

    می‌تونید قاشق رو مزه مزه کنید

    آووکادوهایی که از مرکز میز دور شدن رو با دو انگشت بردارید و دوباره بذارید وسط میز

    آووکادوهایی که از مرکز میز دور شدن رو با دو انگشت بردارید و دوباره بذارید وسط میز

    همیشه به قاشقتون توجه کنید که مبادا توش غذا باشه

    همیشه به قاشقتون توجه کنید که مبادا توش غذا باشه

    همون طور که می‌بینید قاشق و دهان من استاندارد طراحی نشدن و الا چرا قاشق باید فرو بره توی لپ من؟

    همون طور که می‌بینید قاشق و دهان من استاندارد طراحی نشدن و الا چرا قاشق باید فرو بره توی لپ من؟

    من باز دارم تلاش می‌کنم که قاشق رو بیشتر توی لپ ام فرو کنم

    من باز دارم تلاش می‌کنم که قاشق رو بیشتر توی لپ ام فرو کنم

    خوانندگان عزیز همون طور که می‌بینید آووکادوی له‌شده‌ی چسبیده به شلوار و تمام لباس من آماده است

    خوانندگان عزیز همون طور که می‌بینید آووکادوی له‌شده‌ی چسبیده به شلوار و تمام لباس من آماده است

    در مرحله‌ی آخر هم اگه مامانتون تصمیم داشت لباس‌هایی که با زحمت بهشون آووکادو دادید رو عوض کنه می‌تونید این طوری اعتراضتون رو نشون بدید

    در مرحله‌ی آخر هم اگه مامانتون تصمیم داشت لباس‌هایی که با زحمت بهشون آووکادو دادید رو عوض کنه می‌تونید این طوری اعتراضتون رو نشون بدید

    نکته‌های مادر سرآش‌پز: بر خلاف تصور من ترنج خیلی خوب آووکادو خورد. فکر نمی‌کردم طعمش رو دوست داشته باشه  ولی با علاقه گاز می‌زد و می‌خورد. البته نهایت اندازه‌ی یک قاشق غذا خوری خورده باشه. اگه شما هم خواستید آووکادو بدید به بچه‌تون حتما آووکادوی رسیده‌ای که سیاه هم نشده باشه انتخاب کنید. توی این کتابی که می‌خونم نوشته آووکادو بهترین و کامل‌ترین میوه است برای بچه‌ها.


  7. منجمد کردن غذا

    September 28, 2012 by الهه

    هر بار برای ترنج غذا درست می‌کردم کلی اضافه می‌اومد چون فقط چند قاشق می‌خورد. باقی اش رو یا باید خودم می‌خوردم یا می‌ریختم دور. کم هم نمی‌شه درست کنی چون بالاخره باید یه میزانی باشه که توی مخلوط کن بشه پوره‌اش کرد. نتیجه این شد که از این ظرف‌های کوچیک در دار گرفتم. مثلا امروز یک پاپایا رو توی مخلوط کن ریختم و اندازه‌ی ۵ وعده شد که یکی اش رو دادم ترنج خورد و چقدر هم دوست داشت چون شیرین بود. باقی اش رو هم ریختم توی این ظرف‌ها و گذاشتم توی فریزر.

    Tommee Tippee Explora Freezer Pots and Tray

    یه مدل دیگه هم هست که مثل قالب یخ‌ه. اگر شما خواستید بگیرید حتما نگاه کنید که بی‌پی‌ای نداشته باشه و در داشته باشه.

    پاپایا که سرد بود چون نپخته بودمش ولی اگر مثلا چیزی مثل سیب یا گلابی یا سیب‌زمینی رو پختیم باید به محض اینکه پوره کردیمش بذاریمش توی فریزر. می‌شه ریختشون توی این ظرف‌ها و با در بسته چند دقیقه زیر آبی که از شیر میاد گرفت که خنک بشن و بعد گذاشت توی فریزر. برای باز کردن یخ هم باید از شب قبل از فریزر در بیاریم و بذاریم توی یخچال تا یخ اش آب بشه و اگر غذایی بوده که گرم بوده دوباره باید گرمش کنیم.

    این طوری می‌شه غذاهای مثلا یک هفته یا حتی یک ماه رو توی یک روز پخت و دیگه احتیاجی نیست هر روز آشپزی کنیم یا غذای آماده به بچه بدیم.


  8. گلابی

    September 20, 2012 by الهه

    سه روز اول بهش شیر برنج دادم، سه روز دوم موز له شده و امروز پوره‌ی گلابی. صبح رفته بودم دندانپزشکی و نزدیک مطب دکتر یک بازارچه‌ایه که میوه‌های تازه داره که کیفیتشون از میوه‌های فروشگاه‌های زنجیره‌ای مثل سینزبری و ازدا و تسکو و … بهتره. گلابی رسیده پیدا کردم که البته مزه‌اش اصلا به پای مزه‌ی گلابی‌های ایران نمی‌رسه.

    دو تا گلابی رو پوست کندم و تخم‌هاش رو در آوردم و  با یک کم آب توی یه قابلمه حدود ۷-۸ دقیقه پختمش. توی این کتابی که دارم نوشته ۴-۵ دقیقه ولی توی ۴-۵ دقیقه فقط آب جوش میاد که! بعد هم با چند قاشق آبی که توی قابلمه بود توی مخلوط کن (گوشت‌کوب برقی یا همون غذاساز که توی ایران می‌گن) ریختم. حاصل اینی شد که توی عکس می‌بینید. البته درست کردن این پوره به قیمت بیدار شدن با صدای مخلوط کن ترنج تموم شد.

    ترنج ظاهرا دوست داشت. چون به جز قاشق اول باقی قاشق‌ها رو پس نزد و اگر نگران بیرون روی و زیاد کار کردن شکمش نبودم یحتمل همه‌ی کاسه رو بهش داده بودم چون با اشتها می‌خورد و می‌خندید.

    پوره‌ی گلابی

     


  9. موز

    September 17, 2012 by الهه

    بهش موز دادم. اول یک سوم موز رو گذاشتم روی میزش. یه نگاه به اون می‌کرد و یه نگاه به ما و می‌خندید و بعد شروع کرد سُر دادن موز روی میز. برش داشتم بردم طرف دهنش اول مکیدش بعد سعی کرد با لثه و اون فسقل دندونش گازش بگیره. معلوم بود که دوست داره. یه تیکه‌ی گنده ازش کند که من زهره ام رفت. ولی توی دهنش فکر کنم لهش کرد و خورد. یه بار هم خودش موزه رو برداشت و سعی کرد بخوره. اون آخرها حس کردم توی گلوش گیر کرده که بی‌خیال شدم و باقی‌مونده‌ی موز رو با چنگال خوب له کردم و با قاشق یک کمی بهش دادم. مثل روز اول شیربرنج خوردندش خیلی محتاط بود ولی می‌خورد و پس نمی‌زد.

    از آزمایش امروز به این نتیجه رسیدم که از روش بیبی لد وینینگ می‌ترسم و بهتره فعلا غذای پوره شده با قاشق بهش بدم.  حالا شاید یه بار دیگه با هویج پخته شده هم امتحان کنم ببینم چطوریه واکنش‌اش.