-
August 30, 2014 by الهه

یکی از خوبیهای محلهی جدید اینه که دوستهای بیشتری بهمون نزدیک اند. یه روز فهمیدیم که مرجان و دخترش الیا هم همین نزدیکیه خونهشون و دیگه از اون به بعد گاهی برای چای و قهوه و پیادهروی و خرید با هم قرار میذاریم. الیا هم مثل ترنج اسفند به دنیا اومده ولی دو سال بعد از ترنج.


ترنج به قورباغه میگه مارمولک. یعنی شما هرچقدر براش توضیح بدید که این قورباغه است و بعد از شما تکرار کنه گورباگه باز وقتی بخواد دربارهاش حرف بزنه میگه مارمولک. خلاصه این مارمولک مال الیاست ولی ترنج اصلا رضایت نمیداد که برگردونه به الیا. این مرحله که باید برای بچه توضیح بدی یه سری وسایل مال توئه و یه سری مال دیگران خیلی سخته. آخرش وقتی توی یه فروشگاه عروسک از دست ترنج افتاد زمین بدون اینکه ببینه برش داشتم گذاشتم توی کالسکه که مرجان برش داره. و ناچار شدم بهش بگم گم شده یا اینکه تشنه بوده رفته آب بخوره.





Category ترنج, روزانه | Tags: الیا,ترنج,دوست,عروسک,عکس,قورباغه,لندن | 1 Comment
-
June 1, 2014 by الهه

برنامهی هر روزمون اینه که ناهار میخوریم و بعد میریم بیرون. اگه هوا خوب باشه پارک میریم و اگر بارون بیاد همین مرکز خرید وستفیلد نزدیک خونه که اون هم دو تا زمین بازی کوچیک برای بچهها داره. ترنج یکی دو ساعتی توی کالسکه میخوابه و من این مدت راه میرم یا توی کافهای مینشینم و قهوه و چایی میخورم. دیروز رفته بودیم ریجنتز پارک. اول که از خونه بیرون میرفتیم هوا انقدر گرم بود که نگران بودم که چرا پیرهن آستین بلند تن ترنج کردم ولی وقتی رسیدیم انقدر سرد بود که پشیمون شدم چرا جورابشلواری پاش نکردم. ترنج به پارک میگه: سرسرهتاببازی. همینطور پشت هم و سرهم میگه این دو کلمه رو.


در عکس پایین مشاهده میکنید که اول به من میگه دنبال من نیا. بعد ناگهان یه دختری از روبرو اومد مستقیم به طرف شد. ترنج شروع کرد جیغ و داد که نیا، نیاااا! اون هم که خب طبعا نمیفهمید ترنج چی میگه. دختر اومد شکم ترنج رو قلقلک داد و بعد دستهاش رو گرفت و ترنج تمام مدت میگفت: نکن! گِگِله نده! دست نگیر! ولی اون گوش نمیکرد. دیگه به گریه افتاد که من رفتم وسط دخالت کردم و ترنج رفت پشتم قایم شد. یه وقتهایی اصلا دوست نداره بچهای بهش دست بزنه ولی گاهی خیلی هم استقبال میکنه و دستشون رو میگیره و نازشون میکنه.




Category ترنج, روزانه | Tags: تاب,ترنج,سرسره,عکس,لندن,پارک | 5 Comments
-
February 24, 2014 by الهه

امسال هم تولد ترنج رو زودتر گرفتیم به خاطر مسافرتهای درپیش. برای تم تولدش پروانه رو انتخاب کردم چون مدام در حال بازما (پروانه) دیدن در در و دیوار و اشکال و احجامه. حتی در نقش و نگار نردههای پارک هم پروانه میبینه و ذوق میکنه بهشون. برعکس پارسال که فقط از بودن در جمع خوشحال بود امسال کاملا آگاه بود که این مهمونی تولده و تبلد تبلد گویان بود.
موقع فوت کردن شمع اقلا ده بار داریوش دوباره شمعها رو روشن کرد تا ترنج ذوق زده باز فوتشون کنه. هر کاری کردیم که پشت میز روی صندلی وایسه نایستاد و نشست برای همین نشوندیمش روی میز.
دوستهای خوبی داریم که از راههای خیلی دور برای شریک بودن در شادی ما اومده بودن و ترنج واقعا تک تکشون رو دوست داره. خلاصه که خیلی هم به ترنج هم به ما خوش گذشت.
از شما خوانندههای وبلاگ و دوستان دور و نزدیک هم ممنونم که نزدیک به دو ساله با ما هستید و به ترنج لطف دارید.












Category ترنج | Tags: ترنج,تولد,دو ساله,دوسالگی,رقص,عکس,لندن,مهمان,پروانه | 3 Comments
-
July 16, 2013 by الهه
تابستون شده. یعنی باور کردیم که تابستون شده. یعنی واقعا تابستون شده و هوا به ما ثابت کرده که تابستون شده! این روزها میانگین دمای هوا ۲۸ درجه است و آسمون معمولا آفتابیه و من برای لحظه لحظه اش شکرگزار ام.
در راستای این تابستون شدن یکشنبه به همراه چند تن از دوستان رفتیم پارک بدفردز که بیرون لندنه. هوا عالی بود. گرم و سوزان و فوق العاده. همون طور که من میپسندم.
ترنج مثل خرگوشی که ناگهان توی یه دشت سبز رهاش کنی (شما بخون بزغاله، من عاشق شیطنت بزغالههام) از این طرف به اون طرف میدوید و صد بار هم زمین خورد اما هر بار بدون شکایت بلند شد و به دویدنش ادامه داد.


راه به راه هم با سگهای مختلف در سایزهای متفاوت روبرو میشد و همین طور که در تصویر میبینید داره میره توپش رو بده به سگ محترم که انقدر من هنر عکاسی به خرج دادم در تصویر محو دیده میشه.

عرض کردم خدمتتون که تا میتونست زمین خورد.

حالا از این ور زمین بخوریم.


فقط کافیه کلمهی آفرین از دهانت بیاد بیرون، در حال انجام هر کاری که باشه اون کار رو رها میکنه و میایسته دست میزنه.


خدا نکنه یه جایی رو پیدا کنه یه ذره شیب داشته باشه. صد بار میره بالا میاد پایین میره بالا میاد پایین.

دوستانی که باهاشون بودیم واقعا کمک کردن و هر چند دقیقه یک بار ترنج به یکیشون آویزون میشد و ناچارشون میکرد بغلش کنند. بغل هم که بره باید حتما راه بری و به هیچ وجه نشستن قبول نیست.

این هم فیلم حرکات موزون ترنج با ترانهی وزین تا میگی سلام خانم نوشآفرینه.
Category ترنج | Tags: Bedfords Park,ترنج,رقص,عکس,لندن,پارک | No Comments
-
July 1, 2013 by الهه
امسال سردترین و بارونیترین تابستان و بهارتوی این ۱۰ سالی بوده که من اینجا هستم. چند روزی میشه که هوا گرم شده و گاهی آفتاب هم در آسمان دیده میشه. امروز خوشحال خوشحال ناهار ترنج رو بهش دادیم و از خونه زدیم بیرون که مثلا آفتاب بگیره و یه مقدار هوا بخوره بچه. در همون پنج دقیقهی اول خوابش برد و عکس گرفتن و آفتاب خوردن منتفی شد.


از خواب بودنش استفاده کردیم و تونستیم چند فنجون چایی بخوریم، کاری که معمولا نمیشه در آرامش انجامش داد وقتی بیداره.

چند روزه یه تعداد زیادی جوشهای ریز صورتی روی سینهاش زده. اول فکر کردم شاید حساسیت به میوه یا غذایی باشه ولی امشب که داریوش توی سایت اناچاس سرچ زد به نظرم اومد نشونههاش بیشتر شبیه گرمازدگی باشه. از فردا یه مقدار سعی میکنم لباسهای نازکتر و گشادتری تنش کنم. امیدوارم بهتر بشه این طوری.
Category ترنج | Tags: ترنج,خواب,داریوش,عکس,لندن,وستفیلد,چای,گرمازدگی | No Comments
-
June 9, 2013 by الهه
هر مادری بالاخره یک سری اشتباهاتی میکنه که این کاری که دیروز من کردم یکی از اونها بود. من تن دادم به حرف بقیه که هی میگفتن موهای ترنج رو کوتاه کن که توی چشمش نیاد و مرتب بشه. فکر میکردم هیچ وقت زیر بار نمیرم ولی بالاخره جو گرفتمون و رفتیم موهاش رو مرتب کنیم. از چند روز قبل داریوش زنگ زد و وقت گرفت و شنبه ظهر رفتیم.


سلمونی مورد نظر گوشهی یه فروشگاهی بود که لوازم مربوط به بچهها رو میفروخت. از کفش و لباس گرفته تا کتاب و اسباب بازی. روبروی صندلیهایی که برای بچهها در نظر گرفته بودن یک آکواریوم بزرگ پر از ماهیهای رنگارنگ بود.

همون اول که خانم آرایشگر ترنج رو نشوند روی صندلی یه کتاب هم داد دستش که سرش به اون گرم باشه و از من پرسید که چه مدلی بزنم. من هم که خب نمیدونستم. خودش گفت باب؟ گفتم باشه. پرسید چتریهاش رو کوتاه کنم؟ داریوش گفت کوتاه کن! و من نمیدونم چرا هیچی نگفتم که نمیخوام چتریهاش کوتاه بشه. واقعا یه وقتهایی از کارهایی که میکنم و اعتراض نمیکنم تعجب میکنم.

و خانم آرایشگر همین طور کوتاه کرد، کوتاه کرد، کوتاه کرد.

خانم آرایشگر دنبال دست ترنج زیر پیشبند میگشت و پیداش نمیکرد. من و باباش هم گشتیم نبود. با تعجب آخر سر دیدیم دستش رو برده پشتش و برای همینه که پیداش نمیکنیم.

خانمه آخرهای ماجرا برگشت به من گفت چتریهاش خیلی کوتاه شد، نه؟ و من لبخند زدم گفتم اشکالی نداره. دیگه چی میگفتم؟ میگفتم موهاش رو از روی زمین بردار بچسبون روی سرش؟ خوبه اولش با من هماهنگ کردی که تا روی ابروهاش باشه چتریاش.

پشت موهاش رو هم تا تونست کوتاه کرد. من گفته بودم که اصلا نمیخوام کوتاه بشه پشتش و فقط مرتب بشه. نمیدونم چرا اعتدال ندارن آرایشگرها.

آخر سر هم بهمون یه مدرکی داد که توش نوشته ترنج روز هشتم جون ۲۰۱۳ برای اولین بار موهاش رو کوتاه کرده و یه تیکه از موهاش رو هم چسبوند روش و یه مقدار دیگه رو هم گذاشت توی یک پاکت و داد دست من.


به هر حال من راضی نیستم از کاری که کردم و به نظرم اشتباه کردم و تا موهاش بلند بشه هر روز غصه خواهم خورد. کاش خودم یه ذره از این هنرها داشتم که میتونستم موهاش رو از اول خودم مرتب کنم. مامان جانم ببخش که این شکلی شد موهات.

دندونهای یازدهم و دوازدهم اش هم در اومدن. سمت چپ دهنش، کرسیهای بالا و پایین.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: Bob,Trotters,آرایشگاه,ترنج,داریوش,دندان,عکس,لندن,مو,کوتاه کردن مو | 4 Comments
-
May 6, 2013 by الهه
هوا دوباره خوب شده. توضیح ام البته بیدلیله. وقتی تونستیم بریم پارک یعنی هوا خوبه. فردا هم خوبه و از پسفردا باز بارون شروع میشه.
دندون دهم ترنج هم در اومده. بالا سمت راست، بالای همون دندون آسیایی که تازه در اومده بود.




دوست داره مستقل راه بره و به سختی حاضر میشه دستش رو به دست ما بده. مدام هم کمونه میکنه طرف آسفالت. یعنی یک هکتار چمن وجود داشته باشه اگه یه مسیر به عرض نیم متر آسفالت باشه حتما باید بیاد روی آسفالت راه بره. راه رفتن هم که نه، باید بدوئه.



انقدر سگه رو ناز کرد که سگه تصمیم گرفت محبت ترنج رو جبران کنه و لیسش بزنه.

Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج,داریوش,دندان,راه رفتن,سگ,عکس,قو,لندن,هاید پارک,پارک | No Comments
-
April 27, 2013 by الهه
هرکی بره توی اتاق یا دستشویی و کلا از جایی که ترنج هست خارج بشه ترنج هم مثل یه پت دنبالش میره. دیشب من رفتم توی اتاق، برق راهرو و اتاق هم خاموش بود. ترنج هم دنبالم اومد. از تاریکی انگار جدیدا میترسه. مَ مَ مَ مَ گویان میاومد و هرچی تاریکتر میشد مسیرش تندتر میگفت و صداش وحشتزدهتر میشد و تندتر میاومد.
چند شب پیش که مهمون کوچولو داشتیم دوتایی رفته بودن سر غذای گبه و ترنج از غذای گبه برداشته بود که داریوش خوشبختانه به موقع رسیده بود. دنبال گبه هم میدویدند توی راهرو و ترنج از ذوق مریم ذوق میکرد و جیغ میکشید و میدوید. چقدر حیفه که ترنج همبازی نزدیک نداره و هر کدوم از ماها که بچههای همسن داریم یک گوشهی لندن یا خارج از لندن زندگی میکنیم.
Category ترنج, گربه ها | Tags: ترنج,راه رفتن,لندن,مهمان,گبه,گربه | 2 Comments
-
April 22, 2013 by الهه
شنبه برای مقادیری آفتاب گرفتن با نیما و مریم رفتیم پارک همستد هیث. تا ما رسیدیم سر تپه باد شدیدی وزیدن گرفت. بعد از اینکه ترنج شیر خورد اومدیم مقادیری پایینتر نشستیم. ترنج هم که خوشش اومده بود از تپه پایین بره هی داریوش رو دنبال خودش میکشوند پایین تپه و میآورد بالای تپه. ورزش خوبی بود برای داریوش.
اینجا یا ابریه یا آفتابیه ولی باد میاد و سرده یا باد و بارون با هم میاد، خلاصه نمیذاره یه ذره نفس بکشی و از آفتاب لذت ببری.
ترنج یه دندون گنده توی ردیف پایین دندونهاش درآورده. یحتمل دندون آسیاب باشه. باید اول بالاییش در میاومد ولی پایینی در اومده.






Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج,داریوش,دندان,راه رفتن,شیر دادن,عکس,لندن,پارک | 1 Comment
-
March 11, 2013 by الهه
ترنج ما هنوز یک ساله نشده. سه روز دیگه مونده به تولدش. ولی جشن تولدش رو دیشب گرفتیم که در روزهای تعطیلی پایان هفته باشه. خیلی دختر خوبی بود و در تمام مدت مهمونی به جز دقایق آخرش کاملا با ما همکاری کرد، رقصید، خندید، راه رفت، دوید و در حد خودش آتیش سوزوند. مادر بزرگ و پدر بزرگ و خاله اش هم از تهران با اسکایپ باهامون بودن. دوستانی که در یک سال گذشته و پیش از تولد ترنج خیلی بهمون کمک کرده بودن هم تشریف آورده بودن و خلاصه به ما که خیلی خوش گذشت امیدوارم به اونها هم خوش گذشته باشه.














با تشکر از فاطمهی مهربان که از آن سر دنیا و از راه دور برای آمادگی این جشن به من کمک فکری کرد.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ترنج,تولد,تولد یک سالگی,جشن,عکس,لندن,مهمان,یک ساله,یک سالگی | 12 Comments