RSS Feed

Posts Tagged ‘بچه داری’

  1. کیسه‌ی کانگورو

    August 4, 2012 by الهه

    بالاخره موفق شدیم یه کیسه‌ی کانگورویی که ترنج بهش رضایت بده پیدا کنیم. قبل از این مدلی که توی عکس می‌بینید دو تا بیبی کریر دیگه هم از دوستانمون هدیه گرفته بودیم که ترنج قبولشون نکرد. من طبق معمول گوگل کردم و دیدم با این مدل شاید بشه راضی اش کرد که مثل بچه کانگورو به ما آویزون بشه.

    یعنی این قرمز سفیده چیه انقدر تند داره رد می‌شه؟

    داریوش نقشه‌ی لندن را به ترنج نشان می‌دهد

    این که دست‌ها آزاد می‌شن خیلی عالیه. من گاهی توی خونه ترنج رو می‌ذارم توش و یه مقدار مثلا به جمع و جور کردن خونه می‌رسم.

    ترنج در کیسه‌ی کانگورو محو مسافر روبرویی

    برای بیرون رفتن هم که خب طبیعتا خوبه. مخصوصا جاهایی که بردن کالسکه سخته به خاطر پله‌های ایستگاه‌های قطار یا خونه‌ها. ترنج هم بین خودمون بمونه خیلی کالسکه سواری دوست نداره.

    ترنج در حال برقراری ارتباط با مسافران قطار

    باباش داره براش آواز می‌خونه

    و حتی می‌شه فیس‌بوک رو چک کرد که گاهی همراه با اعتراض ترنج هم همراهه.

    اون آی‌فون رو بده من وبلاگم رو آپدیت کنم

    اما اگه بچه‌تون مثل ترنج عشق وایسادن باشه شما ناچار می‌شید عطای نشستن رو به لقاش ببخشید.

    پس چرا نمی‌رسیم؟ چرا نشستی؟ پاشوووووو

    فقط فکر کنم هی ناچار بشم مرتب بشورمش چون ترنج علاقه‌ی وصف ناپذیری به گاز زدن و تفی کردنش داره. یه تیکه پارچه هم سفارش دادم که اون قسمت بالا رو می‌پوشونه و هم برای جلوگیری از ساییده شدن پوست صورت ترنج خوبه و هم یه مقدار از تفی شدن بالای کریر کم می‌کنه.

    خیلی این پارچه‌ی کیسه ام خوش‌مزه است


  2. طرز تهیه‌ی ترنج حمام رفته

    July 18, 2012 by الهه

    فکر می‌کنید ما ترنج رو کجا حمام می‌کنیم؟ توی حمام؟ خیر. ترنج توی اتاق روی تخت شسته می‌شه. من و داریوش بار اول بدون هیچ کمکی دست تنها و با ترس و لرز و بعد از اینکه من شونصدتا فیلم شستن نوزاد توی یوتیوب دیدم و چندتایی اش رو به داریوش نشون دادم، ۸ روز بعد از تولد، ترنج  رو توی وان کوچیکی که بعد از چندین هفته تحقیق گرفته بودم شستیم. اصلا میزان استرسی که اون روز من داشتم رو نمی‌تونید تصور کنید. به خاطر بخیه‌های سزارین حرکت زیادی نمی‌تونستم بکنم. نمی‌تونستم اصلا روی زمین بشینم. روی میز توی هال از ترس سرما نمی‌تونستیم بشوریمش برای همین تنها چاره روی تخت بود. فکر کنم بار اول وانش رو مستقیم گذاشتیم روی تخت و چیزی روی تخت نینداخته بودیم. به همین شیوه‌ای که توی عکس‌ها می‌بینید از اون روز تا الان می‌شوریمش.

    یک – ترنج را در میان حوله‌ای قنداق کرده به شکلی که فقط سرش بیرون بماند و دست و پایش را محکم حوله پیچ می‌کنیم.

    ترنج قنداق شده در حوله

    این وسط حالا ممکنه شاد و خوشحال باشه یا چنان جیغ بکشه که مخمل و گبه توی هفت تا سوراخ قایم بشن.

    دو – از این مرحله عکسی ندارم چون باید تند تند سرش رو می‌شستم که به شکر خوردن نیوفتم. داریوش خانواده ترنج را مثل هندوانه زیر بغل زده و با یک دست زیر سرش را گرفته تا الهه‌ی خانواده از توی وان با دست آب به سر ترنج بریزد و سپس بند انگشتی شامپو ریخته در میان جیغ و فغان ترنج خانواده کف مختصری روی سر ترنج به وجود آورده و سپس تند تند با لیف کف‌ها را از سر ترنج پاک کرده و پس از آن چند مشت آب دیگر روی سر ترنج ریخته که اثری از کف باقی نمانده، سر ترنج را در حوله‌ی سفیدی که در عکس اول مشاهده می‌کنید فرو کرده موهایش را خشک می‌کنیم.

    سه – در این مرحله تازه لباس ترنج را درآورده، پوشکش را با ترس و لرز باز کرده مبادا دست‌شویی شماره‌ی ۲ کرده باشد و سپس داریوشِ خانواده ترنج را که یا در حال خنده‌ی بی‌دلیل یا گریه‌ی سوزناک جگر و گوش خراش است به درون وان منتقل کرده با یک دست محکم بازوی یک دستش را گرفته. الهه‌ی خانواده بدو بدو مشغول شستن ترنج با لیف می‌شود.

    دارن منو می‌شورن؟

    چهار – حالا وقت این است که ترنج با پایش درون آب‌های وان بکوبد تا به میزان لازم آب به لباس‌ها و موکت و پتوی روی تخت بپاشد. این پای‌کوبی می‌تواند با چاشنی گریه یا خنده‌ی ترنج باشد. هر جور که عشق ترنج خانواده بکشد.

    پای‌کوبان و شلپ شلپ کنان

    پنج – در این مرحله اگر ترنج زبان کوچکش از گریه نمایان نبود و تمایلی به ماندن در آب نشان می‌داد می‌توانید چند لحظه‌ای به حال خودش گذاشته (البته دو دستی بچسبیدش که سُر نخورد) و تنها مراقب باشید که لیف را درسته قورت ندهد.

    این لیف منه دلم بخواد می‌خورمش

    شش – وقتی فاصله‌ی پا کوبیدن‌ها در آب کم شد و اهه اهه گفتن‌ها بلندتر و نزدیک‌تر به هم شد زمان آن است که باز هم بدو بدو ترنج را از وان به حوله‌ای که از قبل روی تخت پهن کرده‌اید منتقل کرده اگر اجازه داد روغن بچه به تنش مالیده، پوشک‌اش را بسته و همزمان با بالا پایین پریدن‌های میمون‌آسای یکی از والدین برای پرت کردن حواس در هنگام عمل شنیع دست در آستین کردن که ترنج اصلا دوست ندارد لباسش را به او پوشانده، عملیات حمام کردن را به پایان می‌رسانیم.

    دست بخوریم و شادی کنیم

    ترنج حمام رفته‌ی شما آماده است.

    چند نکته:

    الف – بسته به اینکه دوست داشته باشه یا نه می‌شه مرحله‌ی شیر دادن رو بعد از اتمام مرحله‌ی ششم انجام داد.

    ب – اگر حس کردید مغزتون از جیغ‌هاش داره منفجر می‌شه و خودش هم داره خیلی اذیت می‌شه می‌تونید براش آواز بخونید و اگر آواز افاقه نکرد سشوار رو یه گوشه‌ی اتاق روی زمین روشن کنید. جوری که باد بهش نخوره. کی آخه باورش می‌شه ما با سشوار بچه‌مون رو شسته باشیم؟

    پ – پدر مادران صفر کیلومتر گرامی توجه داشته باشن اینکه می‌گن بچه رو هر غروب حموم کنید که شب خوب بخوابه افسانه‌ای بیش نیست که یک عده آدم وسواسی بافتن برای خودشون. من که هیچ تاثیری توی خواب ترنج ندیدم با حمام.

    ت – اوا مرحله‌ی اول اول یادم رفت. هیشکی هم نمی‌گه پس صورتش چی؟ قبل از همه چیز صورتش رو با پنبه‌ی آغشته به آب ولرم باید شست و بعد خشک کرد. هر چشم رو هم با یک پنبه‌ی جدا از داخل به خارج پنبه می‌کشیم.


  3. پس از واکسن

    July 11, 2012 by الهه

    دیشب دمای بدن ترنج ۳۷/۶ بود. امروز هم یه مقدار گرم‌تر بود که البته بعید می‌دونم به ۳۸ رسیده باشه که این گرم بودن طبیعی بود به خاطر سه تا واکسنی که دیروز زده. پرستاری که واکسن رو زد گفت کمپرس آب سرد کن و بهش تب‌بر بده. بار اولی که می‌خواستم واکسن ترنج رو بزنم گوگل کردم درباره‌ی واکسن و عوارض بعدش چون شنیده بودم که تب می‌کنند بچه‌ها و بی‌قراری دارن. یه مقاله‌ای دیدم که توش نوشته بود اگر تب‌بر بعد از واکسن به بچه‌ها بدیم اثر واکسن خیلی کم می‌شه و ممکنه بعدا اگه با اون بیماری مواجه بشه بگیردش. برای همین از اون اول تصمیم گرفتم هیچ دارویی بعدش ندم. البته اگه تب‌اش خیلی بالا می‌رفت حتما کمپرس آب سرد و پاشویه می‌کردمش.

    ترنج واکسن‌زده


  4. اولین مهمانی

    July 9, 2012 by الهه

    بالاخره ترنج تیوب لندن رو هم افتتاح کرد. من خیلی استرس داشتم ولی خب گفتم فوقش من ترنج رو بغلم می‌گیرم و باباش کالسکه‌اش رو از پله‌برقی‌ها و پله‌های عادی بالا و پایین می‌بره دیگه. رفتن همین کار رو کردیم ولی برگشتن به جز پله‌های ایستگاه ما که هیچ جور نمی‌شه کاری‌اش کرد ترنج توی کالسکه‌اش نشسته بود توی تمام مسیر. البته نه دقیقا تمام مسیر. چون توی قطار دلش می‌خواست روی پای من یا باباش بشینه و مردم رو نگاه کنه. البته نشستنِ نشستن که نه … آخرش مجبور کرد باباش رو که بغلش کنه و وایسه. من نمی‌دونم چه فرقی داره که ما نشسته باشیم یا وایساده باشیم؟ دوست داره وایسیم و اگه بشینیم گریه می‌کنه حتی اگه عمودی مثل وایسادن توی بغلمون نگه اش داریم.

    کالسکه‌ی ترنج یه مقدار بزرگه برای همین من تا حالا می‌ترسیدم توی تیوب ببرمش و گیر پله برقی‌ها بیوفتم. ولی واقعا آسانسورها و پله‌برقی‌های لندن خیلی کمک می‌کنند که با دردسر کمتری بتونی با کالسکه و بچه بری بیرون. روزهایی که باردار بودم که اگه این‌ها نبودن اصلا از خونه بیرون نمی‌تونستم برم چون انقدر سنگین بودم که بالا و پایین رفتن از پله‌ها محال بود برام.

    اصل ماجرا هم این بود که داشتیم می‌رفتیم تولد سوفیا. پارسال همین روزها بود که سوفیا به دنیا اومد. من تازه فهمیده بودم ترنج رو باردارم. خوشبختانه ما به رگبار نخوردیم ولی وقتی توی پارک زیر آلاچیق بودیم خیلی بارون اومد. ولی هوا سرد و گرم می‌شد و ناچار شدم ژاکت تن ترنج کنم. اما انقدر مادر بافکری هستم که یادم رفته بود چیزی برای پوشوندن پاش بردارم و ناچار شدم شالم رو بپیچم دور پاش. ترنج هنوز غریبی کردن رو یاد نگرفته. ظاهرا توی ماه‌های آینده شروع می‌کنه به ترجیح دادن من و باباش. توی بغل همه می‌رفت و اگر حوصله هم داشت گریه زاری نمی‌کرد و می‌خندید. مریم دختر دوستم فاطمه که یک سال و یک ماهشه هم بود. انقدر مهربون هرچی می‌خورد رو به بقیه هم می‌داد یا می‌ذاشت توی دهنشون.

    سخت‌ترین بخش بیرون رفتن فعلا برای من شیر دادنه. البته من خودم مشکلی ندارم ولی همه‌اش نگرانم بقیه معذب نشن. صبح یه مقدار با شیردوش سعی کردم شیر یک وعده‌ی ترنج رو بدوشم ولی مثل همه‌ی وقت‌هایی که اتفاقات باید برعکس بیوفتن نهایت ۵۰ میلی‌لیتر شد. و آخرش ناچار شدم زیر آلاچیق یه گوشه پشت به جمع و شال‌پیچ بشینم و  شیرش بدم که کمر و پام داغون شدن.

    مامان بیا بخورمت


  5. گاز و جیغ

    July 4, 2012 by الهه

    همین طور آب از لب و لوچه‌اش آویزونه و لباس‌هاش خیس می‌شن. امروز هر کاری کردم که اون پستونک دندونی که براش گرفتم رو توی دهنش نگه دارم یا بدم دستش که خودش بخوره فایده نداشت و قبول‌اش نکرد. لباس‌های خودش و لباس‌های من و هر چیزی که دم دست‌اش باشه رو عوض‌اش می‌کشه طرف دهن‌اش. امروز انگشت من رو هم به زور کشید توی دهنش و با لثه‌هاش شروع کرد گاز گرفتن. هنوز ولی تیزی دندون یا حتی سفتی‌اش رو حس نمی‌کنم.

    دیروز متوجه شدم که داره با گبه حرف می‌زنه. حرف که نه، همون بق بقویی که بچه‌ها می‌کنند. امروز به وضوح از دیدن گبه ذوق کرده بود و جیغ می‌کشید براش.

    دم غروب هم که داشتم شیر می‌دادمش هی به صورتم دست می‌کشید. انگار که تازه کشف کرده بود. ناخن‌هاش رو هم خوش‌بختانه دیشب گرفتم و بدون درد لذت می‌بردم از لمس دست‌هاش.

    دیشب هم به توصیه‌ی این بازرس‌های بهداشت و سلامتی که میان خونه سر می‌زنند به من و ترنج (هلث ویزیتور رو آخه چی ترجمه کنم؟) یه مقدار روغن زیتون به سرش زدم که پوسته‌هایی که چند هفته است داره رو با شونه بتونم از سرش جدا کنم. اما انگار یه مقدار نزدم یه کاسه روغن زیتون روی سر طفلکی خالی کردم. بعد از اینکه حموم‌اش کردم دیشب با اینکه دو بار موهاش رو شستم بازم روغنی مونده و دخترم بوی روغن زیتون می‌ده و کاملا می‌شه خوردش.


  6. تجربه‌ی دردناک

    July 1, 2012 by الهه

    امروز عصری ترنج رو روی تخت خودمون خوابونده بودم. بیدار شده بود و می‌خواستم بهش شیر بدم. خودم خیلی تشنه بودم. رفتم توی آشپزخونه شیشه‌ی آب رو برداشتم. یه صدایی از توی اتاق اومد و مخمل دوید سمت اتاق. من هم پشت مخمل دویدم. از در هال که رد شدم دیدم ترنج به صورت افتاده روی زمین و همون لحظه جیغ اش بلند شد. اصلا حال خودم رو نمی‌فهمیدم. دویدم بغلش کردم. گریه می‌کرد و من هی ازش معذرت‌خواهی می‌کردم. چند دقیقه‌ای گریه کرد تا آروم شد ولی تا آخر شب هی انگار یادش بیاد بغض می‌کرد و گریه می‌کرد. به همه‌ی تنش دست زدم که مطمئن بشم چیزی اش نشده. هی یادم میاد و هی تنم یخ می‌کنه. وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم شیشه‌ی آب رو همون وسط راهرو کنار ظرف خاک مخمل و گبه پرت کردم ولی اصلا این کار یادم نمیاد.

    ترنج دقیقا از روزی که دو ماه اش شد شروع کرد به غلتیدن ولی نصفه نیمه. تازه از دیروز شروع کرده به غلت کامل که این شد خاطره برای من از اولین غلتیدنش. باید سه تا غلت کامل زده باشه تا به لبه‌ی تخت رسیده باشه و افتاده باشه پایین.

    غلتیدن یک

    غلتیدن دو


  7. بچه داری مدرن

    June 30, 2012 by الهه

    بچه‌داری توی این سبک جدید زندگی تنهای انسان جواب نمی‌ده. مثلا تا ۴۰-۵۰ سال پیش خانواده‌ها دو نفره نبودن و معمولا چندین نسل و خواهر برادرها کنار هم زندگی می‌کردن برای همین نوزاد‌داری راحت‌تر بوده. یک نفره خیلی کلافه کننده است.
    اصلا حموم کردن بار اول نوزاد رو تصور کنید. مادری که اولین بچه اش رو به دنیا آورده زهره اش می‌ره حتی به بچه اش دست بزنه. بعد تنهایی حمومش کنه؟ من تا همین یک ماه پیش باسن ترنج رو ندیده بودم چون از ترسم همین طوری از رو می‌شستم و دست می‌کشیدم به تنش و زود خشکش می‌کردم.

  8. بیبی مانیتور

    June 28, 2012 by الهه

    من برای اینکه بفهمم ترنج بیدار شده یا نه به گوش‌های مخمل نگاه می‌کنم. اگه تیز شده بود به سمت اتاق می‌فهمم که بیدار شده.

  9. بدخوابی

    June 25, 2012 by الهه

    ترنج خیلی شب‌ها بد می‌خوابه. تا صبح انگار داره درد می‌کشه و زور می‌زنه. دیشب آخرش بهش کلپل دادم که البته بیشتر به لباس‌ش شربت رو دادم تا به خودش. ولی فایده نداشت. انگار هی دوره داره باید بگذره خودش و آروم شه بخوابه.