هرکی بره توی اتاق یا دستشویی و کلا از جایی که ترنج هست خارج بشه ترنج هم مثل یه پت دنبالش میره. دیشب من رفتم توی اتاق، برق راهرو و اتاق هم خاموش بود. ترنج هم دنبالم اومد. از تاریکی انگار جدیدا میترسه. مَ مَ مَ مَ گویان میاومد و هرچی تاریکتر میشد مسیرش تندتر میگفت و صداش وحشتزدهتر میشد و تندتر میاومد.
چند شب پیش که مهمون کوچولو داشتیم دوتایی رفته بودن سر غذای گبه و ترنج از غذای گبه برداشته بود که داریوش خوشبختانه به موقع رسیده بود. دنبال گبه هم میدویدند توی راهرو و ترنج از ذوق مریم ذوق میکرد و جیغ میکشید و میدوید. چقدر حیفه که ترنج همبازی نزدیک نداره و هر کدوم از ماها که بچههای همسن داریم یک گوشهی لندن یا خارج از لندن زندگی میکنیم.
بچه ها واقعن باید در کنارِ بچه ها بزرگ بشن. واسه همین اگه آدم بچه داشته باشه بهتره دو تا (یا بیشتر!) داشته باشه. بچه هایی که یه دونه هستند خیلی احساسِ تنهایی می کنند. یکی از دوستایِ من در نشویل یه دونه بچه داره. الان ۷ سالشه. این بچه یعنی وقتی می رسه به یه بچه یِ دیگه از خوش حالی دیوونه می شه! این قدر که ذوق می کنه.
ازم پرسیده نظر شما چیست ؟ واللا نظر من اینه که من ترنججججج میخواااام :* چند وقت دیگه میره مهد یه عالمه دوست پیدا میکنهههه