عاشق این شلوارک ترنج ام. از سه ماهگی داره میپوشدش و نشون میده که بچه ام چقدر رشد نکرده.
Posts Tagged ‘ایستادن’
-
ستارههای خاکستری
February 17, 2013 by الهه
Category ترنج | Tags: ایستادن,ترنج,عکس | 1 Comment
-
دیگه باید راه رفت
February 13, 2013 by الهه
ترنج امروز عصر سه چهار قدم خودش برداشت. اصلا مدل بلند شدنش از زمین فرق کرده. انگار که به قصد راه رفتن بلند میشه و میایسته. البته بعدش دیگه تکرارش نکرد. جیگر (خرش) رو محکم بغل کرده بود و فاصلهی بین زیر پایی (همینه دیگه اسمش؟) و پایهی میز رو پنگوئن آسا طی کرد. این رو هنوز به حساب راه رفتن کامل نمیذارم.
عاشق نونه و بهش میگه: نـیییییییییی.
عصر داشتم بهش غذا میدادم. نشسته بودیم روی زمین. مخمل از پشت سرش اومد. قشنگ همهی تنش رو از سرش تا باسنش چند بار بو کشید. هی نگران بودم سبیلهاش بخوره به ترنج و متوجه بشه که پشتشه ولی نخورد. خیلی قشنگ بود کل ماجرا.
Category ترنج, گامهای ترنج, گربه ها | Tags: ایستادن,ترنج,راه رفتن,مخمل,نشستن | No Comments
-
اه باران باران
February 10, 2013 by الهه
خودش از حالت نشسته بدون اینکه دستش رو به جایی بگیره بلند میشه و میایسته. پنجره و خیابون رو کشف کرده. امروز براش شیشهی بارون خورده عجیب بود. دنبال مخمل و گبه میره پشت پردهها و هی خودش رو آویزون میکنه بهشون یا میپیچه بینشون. الان دیگه گرهشون زدم که بالا بمونند و دست ترنج نرسه بهشون.
Category ترنج | Tags: ایستادن,ترنج,عکس,لندن,مخمل,گبه | 2 Comments
-
و سرماخوردگی تازه
February 7, 2013 by الهه
هر سه سرما خوردیم و خوابیدیم توی خونه. طفلک ترنج که نه بلده فین کنه نه باقی موارد که گلو و بینی اش خالی بشه. غذا که میخوره یا حتی شیر، گاهی همه رو پرت میکنه بیرون چون نمیتونه نفس بکشه. شیر خوردن که خیلی سخته براش. هی وسطش روش رو برمیگردونه نفس میگیره.
به جیپی هم زنگ زدیم گفت شما دو تا رو که نمیبینم ولی اگه ترنج تب داره بیاریدش که تب هم نداشت و نبردیمش. تا این بچه میاد یه ذره جون بگیره هی باز مریض میشه. این زمستون لعنتی تموم شه دیگه.
گاهی که وایساده برای خودش و دستش رو به چیزی نگرفته برای خودش قر میده با هر جور موسیقی ای که در حال پخش شدن باشه.
Category بچه داری, ترنج | Tags: ایستادن,بچه داری,ترنج | 5 Comments
-
دستمال به دندان
February 3, 2013 by الهه
طولانی تر میایسته و قدمهای منظمتری برمیداره وقتی دستش به چیزی بنده. دیگه نفس من و باباش بند میاد انقدر باید بدوییم دنبالش. معمولا هم به سمت من فرار میکنه وقتی میخواد فرار کنه از دستم به جای اینکه در جهت مخالف بره.
قبلا فقط وقتی چهار دست و پا میرفت چیزی رو به دندونش میگرفت و با خودش میبرد، الان در حالت ایستاده و راه رفتن هم همین کار رو میکنه. این بستهی دستمال کاغذی رو مدتها به دندونش گرفته بود و تازه هر وقت هم میافتاد باز برش میداشت و میگذاشت توی دهنش و به حرکتش ادامه میداد.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ایستادن,ترنج,راه رفتن,فیلم,ویدیو | 1 Comment
-
چطوری این چیزا رو یاد میگیرن؟
January 28, 2013 by الهه
رفت لبهی تخت. مثل همیشه که دستاش رو محکم میگیره و کله اش رو میبره پایین که مخمل یا گبه رو ببینه. بعد روش رو برگردوند به طرف وسط تخت. باسنش رو چرخوند. اول یه پاش رو از تخت آویزون کرد. بعد دوباره برش گردوند. دوباره همون پاش رو آویزون کرد. بعد اون یکی پا. و در مقابل چشمهای از حدقه بیرون زدهی من از تخت رفت پایین.
حالا مگه میشه نگهش داشت این بالا؟ هی میخواد تمرین کنه کار جدیدی که یاد گرفته رو. طفلک مخمل و گبه دیگه عمرا از دستش در امان باشن.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ایستادن,ترنج | No Comments
-
کشف
November 27, 2012 by الهه
وقتی داره شیر میخوره اگه موهای من دم دستش نباشه دستش رو میبره لای موهای سر خودش و باهاشون بازی میکنه.
چند دهم ثانیه میتونه وایسه بدون تکیه به چیزی.
دیروز متوجه شدم که دیگه نمیتونم موبایل و هیچ چیز دیگهای رو زیر پتو و پارچه و … قایم کنم. چون کشف کرده میتونه اونا رو کنار بزنه و هر چیزی رو که قایم کرده باشم برداره.
اسهالش هنوز خوب نشده. دیروز دکتر معرفیاش کرد بیمارستان. منتظرم که نامه بیاد.
پریروز هدفون رو برداشتم به آیفون وصل کردم و گذاشتم توی گوش ام. صدای لپتاپ رو تا ته بلند کردم و روی یه فیلم کلیک کردم و شروع کردم به دیدن. ترنج که روی پام تازه خوابیده بود بلند شد نشست. هنوز نمیفهمیدم چرا تا چند ثانیه.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ایستادن,ترنج,شیر دادن | 1 Comment
-
سخنران ایستاده
September 28, 2012 by الهه
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ایستادن,ترنج | 2 Comments
-
من ایستادهام تا …
September 27, 2012 by الهه
شاید یک ماهی بود که وقتی روی زانوم یا بین پاهام رو به خودم مینشوندمش سعی میکرد دستش رو بگیره به لباس من و بلند شه. گاهی هم موفق میشد. اما خب دیگه الان چند روزه تونسته توی تختش خودش بشینه و بعدش بلند شه. فکر کنم باز باید یه پله تخت رو ببرم پایین. مخصوصا با این اشتیاقی که برای بلند کردن پاش نشون میده.
گاهی هم میافته. بعضی وقتها گریه میکنه و گاهی هم به سخنرانی و بازی اش ادامه میده.
Category ترنج, گامهای ترنج | Tags: ایستادن,ترنج,عکس,نشستن | 2 Comments