رفت لبهی تخت. مثل همیشه که دستاش رو محکم میگیره و کله اش رو میبره پایین که مخمل یا گبه رو ببینه. بعد روش رو برگردوند به طرف وسط تخت. باسنش رو چرخوند. اول یه پاش رو از تخت آویزون کرد. بعد دوباره برش گردوند. دوباره همون پاش رو آویزون کرد. بعد اون یکی پا. و در مقابل چشمهای از حدقه بیرون زدهی من از تخت رفت پایین.
حالا مگه میشه نگهش داشت این بالا؟ هی میخواد تمرین کنه کار جدیدی که یاد گرفته رو. طفلک مخمل و گبه دیگه عمرا از دستش در امان باشن.