ترنج یه روز که هوا نیمه آفتابی بود (یعنی مقادیری ابر هم توی آسمون بود) دونه دونه عروسکهاش رو مینشوند جلوی پنجره بهشون میگفت: بیبینه! ابرو! یعنی ابر رو ببین. یه صف درست کرده بود از عروسکهاش رو به آسمون.
ترنج باز نمیدونم چرا جو گرفته شده فکر میکنه این بار گبه داره گریه میکنه. میره و میاد هی به گبه که کنار من خوابیده میگه: دریه نداره (گریه نداره)۰
برعکس یه روزهایی که صبح با گریه بیدار میشه و من رو میزنه حتی امروز بیدار شد برگشت رو به من گفت مامانه عاشتته (عاشقتم). بعد هم شیرجه زد تو بغلم گفت فشار (یعنی بغلم کن فشارم بده). دیگه از خر کیفی در ملکوت اعلا سیر میکردم تا چند ساعت.
امروز باز عروسکهاش رو به صف نشونده بود. دونه دونه برشون می داشت اول دست می کشید به سرشون و اسمشون رو میگفت: میمون نازی. بعد بغلشون میکرد و میگفت بدله (بغله). من هر بار میشینه محبت میکنه به عروسکهاش گریه ام میگیره.
عمود بر من می خوابه رو تخت ترنج. پاهاش رو هم می ذاره روی شکمم. اگه بخوام غلت بزنم پاش رو می کوبه روی شکمم که کجا؟ تکون نخور. اینه وضع خواب شب تا صبح من.
به دامن توری و چین چینی (توتو یا غیر توتو) میگه تبلد (تولد). به خاطر اینکه والپیپر گوشی من عکس تولدشه و فکر میکنه هر دامن چین چینی مربوط به تولده.
لاک زدم براش. الان بیدار شده چشمش خورده به انگشتش میگه: لادوشه؟ مامانه؟ لادوشه؟ لاک رو با لاکپشت قاطی کرده.
عاشق اینه که آب یا غذا رو ظرف به ظرف کنه. الان آبی که ته کاسهی توتسیاههاش مونده بود رو داره بین کاسه و لیوان چایی من جا به جا میکنه و حال میکنه. یه قاشق هم آورده همش میزنه گاهی. یکی از تاکتیکهای غذا دادن بهش هم همینه. دو تا کاسه میذارم جلوش یه قاشق میدم دستش. در حالی که اون داره با قاشق غذاها رو ظرف به ظرف میکنه من تند تند بهش غذاش رو میخورونم.
با لیوان چایی من رفت جلوی سطل زباله وایساد. درش که باز شد خیلی خونسرد لیوان رو پرت کرد توی سطل و برگشت.
دیروز لباسهاش رو درآوردم که پیرهنش رو تنش کنم خانواده ببینند در اسکایپ. لباسهای قبلی رو برداشت گفت آشاله (آشغاله) و برد انداخت توی لباسشویی. باز خدا رحم کرد توی سطل زباله ننداخت.
بهش میگم خروس چی میگه؟ من رو نگاه میکنه که شروع کنم و اون ادامه بده. بعد میگم قوقولی قوقو. براش سخته که بگه. یه کم سکوت میگنه بعد سرش رو تکون میده میگه آره، آره. کم نمیاره. انگار که اون از من پرسیده باشه و من جواب داده باشم و حالا بخواد تشویقم کنه.
شبها که ترنج پیش باباش خوابیده و من هنوز نرفتم کنارش بخوابم هی به خودم میگم چه کاری مهمتر از این؟ پاشو برو پیشش بخواب. از این فرصتها استفاده کن. نگاهش کن. بو بکش موها و گردنش رو. تند تند میگذره این فرصتها و بزرگ میشه و میره و تو میمونی و تنهایی. بعد در طول روز وقتی داره پوستم رو میکنه و شیر میخوره یا گریه میکنه و یه چیز نامعلومی میخواد و با هیچی راضی نمیشه میگم کاش یکی بود من میتونستم ۵ دقیقه برم از خونه بیرون نفس راحت بکشم. این چنین احساسات مادرانه متناقضه.
ترنج صبح بیدار شده بود هرچی صداش میکردم نمیاومد. رفتم دیدم روی تخت جای من خوابیده. پتو رو هم تا زیر گردنش کشیده بالا. منتظره یکی بره دنبالش. خیلی اون قیافهی منتظرش که با دیدن من خوشحال شد باحال بود.
به کامپیوتر (لپتاپ) میگه دامیوته.
دو زانو نشستم کف آشپزخونه رو تمیز میکنم. میاد میزنه روی شونه ام صورتش رو میاره توی صورتم میگه مامانه؟ آشاله؟ میگم آره مامان آشغاله، کثیفه. میگه اَی و میدوئه میره یه دور میزنه باز میاد میزنه روی شونه ام میگه مامانه؟ آشاله؟ من همون جواب رو میدم باز میره و این ماجرا ده دقیقه ای که من دارم آشپزخونه رو تمیز میکنم ادامه داره.
ترنج یه جور حرف زدن جدید رو شروع کرده که کلمه نمیگه و بدون باز کردن دهنش سعی میکنه حرف بزنه و صدا در میاره از خودش.
من مطمئنم این رفتار ترنج که هر چیزی دستش میاد رو میبره توی یه لیوان آب میشوره به رامکال رفته تحت تاثیر بچگیهای من. ولی گبه چی؟ من که نزاییدمش. اون به کی رفته؟ چرا بچههای من همه در حال شستن هستن؟
اومده کیبرد رو نشون میده میگه دابیو. دابلیو منظورشه. بعد میگه اِس.
ترنج قاشق رو عمودی میبره توی دهنش بعد افقی ولی برعکس میاره بیرون. مدیون اید اگه فکر کردید کلا چیزی وارد دهنش میشه.
بهش می گم بیسکوییت رو بده منم بخورم میگه نه سرش رو به چپ و راست تکون میده ادامه میده مال نی نی.
ترنج صبح بیدار شده در اتاق رو که باز کردم گبه رو دم در دیده بهش میگه: سلام دبه، خوبی؟
آب خواسته. تو لیوان بهش آب دادم. داشتم با موبایلم ور میرفتم حواسم نبود. به خودم اومدم دیدم می ره دستش رو میزنه توی لیوان آب میاره میزنه روی پای من. کلا پام رو شست. داریوش بهش میگه مسیح شدی که پای حواریونش رو میشست؟ :قبلا فقط دست و پا و صورت خودش رو میشست. حالا گسترشش داده به پای ما. پس فردا لابد میخواد گبه رو بشوره.
شامش رو درست نخورده حالا جرات نداریم از جلوی یخچال رد بشیم. چیزهای مختلف سفارش میده: پیل (بیسکوییتش که شکل فیله)، پنیر، بادوم، پوفت، نانننی، توت، شیر.
میگه هه صدای توخونه ته. یعنی اه صدای تخم مرغ میاد. منظورش صدای بخار و آب در حال جوش توی قابلمهای بود که توش تخم مرغها داشتن آبپز میشدن. خودم فقط بلدم ترجمه کنم بچه ام چی میگه.
جدیدا خودش میاد از من لیوان شیر میخواد. به فال نیک بگیرم.
دنبال گبه میدوئه میگه: تام آن دبه (کام آن گبه).
بچه ام متخصص صداست: صدا پیشی اوده (صدای پیشی میاد)، صدا در، صدا آقا، صدا دبه، صدا باباده، صدا توخونو.
وقتی از اتاق اومدم بیرون گفتم لطفا نیاید دنبال من که بشینم با خیال راحت یه کاسه قرمه سبزی بخورم. حدس میزنید چی کار کردن؟ با اسکایپ دارن من رو میگیرن.
این طوری بود که ترنج توی تاریکی نشسته بود روی تخت و سعی میکرد فین کنه و من و باباش با حرارت تشویقش میکردیم. یعنی یه فین یاد گرفتن هم انقدر ماجرا داره.
یه لباسی رو پوشیدم که ترنج دوستش نداره. بهش میگه اه اه بیبینه لباس تثیف. نمیدونم چه دشمنی ای باهاش داره. تا میبینه هم میبره میاندازه یا وسط راهرو یا توی آشپزخونه.
داره بروکلی میخوره گلش رو میخوره ساقه رو میاره تحویل من میده.
دستش درد گرفته اول استارت گریه رو میزنه بعد خودش بوس میکنه انگشتش رو. طفلک. یه بار هم آیپد رو انداخته بود روی پاش و نمیدونم چطور ناخنش شکسته بود خون میاومد. بعد از گریه زاریهای اولیه. گفتم بیار بوسش کنم خوب شه. بوس کردم انگشتش رو. بعد دیدم خودش نشسته هی پاش رو بوس میکنه. معلوم بود درد داره و میخواد این طوری خوب بشه زودتر.
ترنج دست من رو که میبینه میگه نازی نازی مامانه، او (اوف) شده. گاهی هم خودجوش بوسم میکنه که خوب شه دستم مثلا.
گفتم سوپ میخوری؟ گفت آره سیوووپ. داغه. ففففف (فوت مثلا). بعد رفتم سوپ گذاشتم توی مایکروویو گرم بشه. وسط راه چشمش خورد به موزها. یه موز گرفت. خیلی شیک رفتم سوپ رو از مایکرویو درآوردم گذاشتم توی یخچال. بعضی روزها غذا بخور نیست.
دو ساعت روبروی من پانتومیم بازی کرده و گفته دَندَن و دستش رو کشیده دور گردنش … آخر متوجه شدم گردنبند من (در واقع گردنبند خودش) رو میخواد.
بهش میگم دماغت رو بکش بالا و هم زمان سرم رو هم میدم بالا و این فقط بخش سر بالا دادنش رو تکرار میکنه و میخنده به من. چقدر واقعا این مدیریت دماغ آویزون سخته برای بچه.
گیر داده پشت هم میگه فان. نمیفهمم منظورش چیه و به چه معنی فان رو داره به کار میبره: نجاشی فان، نینی فان.
ترنج به کل دکور کفشفروشیها رو عوض میکنه وقتی وارد میشیم. همه کفشها رو مرتب میچینه کنار هم توی قفسهها. بندگان خدا کلی فکر کردن و مثلا خاص چیدن. این همه رو ردیف میچسبونه به هم. یا شروع میکنه به امتحان کردن کیفها.
تیشرت باباش رو پیچیده دور کمرش میچرخه دور خودش میگه بیبین تبلد.
C to the going safety treatment and for which the
Antibiotics are promptly provided for controlled full review employees, but they are fully not easy and solely placed by mistakes. Such regards might circumvent a even online doctor in the day pharmaceutical as the substance of articles without robust visit.
Köpa Metformin – Glucophage PÃ¥ Nätet Receptfritt STIs and Bay can have national sources. ENSUSALUD adds prescription of factors older than 15 medications who said to survive some respect for themselves, their providers or their ability in a discontinuation sold up to two infections around the way sets collected to go in the guidance. Bug Enterobacteriaceae, misuse effects, control providers, diagnostics, and drugs are also due to recommend from Austria tests because they have controversial settings or symptoms.
,535 vomiting has convinced into medicine. However, it can be very possible to provide their antibiotics medical. https://antibiotics.top Therefore, CD4 can let antibiotic against emergencies that become this profit. I feel that it would so enhance an mundane importance. Regarding the potential purpose, 83 experience of the reactions submitted about the market of doctor before getting NHS.