بچهها همیشه یه چیزی دارن که باهاش متعجبات کنند. چیزهایی که برای بزرگترها بدیهی اند ولی وقتی بدون هیچ آموزشی یه بچه انجامشون میده گیر میکنی که اینها غریزی هستند یا اکتسابی؟ بعد با خودت درگیر میشی و بیشتر غصه میخوری به خاطر همهی فشاری که جامعه بهت وارد کرده بوده تا احساسات و خواستههات رو سرکوب کنی. خواستههایی که خیلی خیلی طبیعی بودند ولی خانواده و مدرسه و حتی مردم کوچه و خیابون با تمام قوا سعی در نابود کردنشون داشتن.
امشب بعد از اینکه خانم مهمون تل ترنج رو براش به سرش زد و همه شروع به تعریف از ترنج کردیم که وای چقدر بهت میاد و چقدر قشنگ شدی ترنج هول بلند شد و با تکرار «آینه، آینه» از ما آینه خواست تا بتونه زیبایی ای که ما ازش حرف میزدیم رو ببینه. من اصلا از بچهای که هنوز به ۲ سال نرسیده توقع نداشتم که دنبال آینه بگرده. که اصلا بفهمه میتونه زیبایی خودش رو توی آینه ببینه. بعد وقتی یه دختربچهی این سنی زیبایی رو میفهمه و دوست داره ازش لذت ببره چرا دختری که به سن بلوغ رسیده و بعد از اون زیباییاش شکوفا شده نباید خودش از زیباییهاش لذت ببره؟ چرا نباید از تحسین دیگران برخوردار بشه؟ نیاز به این سادگی چرا نباید برآورده بشه؟ اون فرهنگ و جامعه و خانواده و آدمهای مذهبی چه کردن با ما؟
ترنج تحسین شدن رو دوست داره. بعید میدونم بچهای دوست نداشته باشه. نمیگم فقط دختربچهها این حس رو دارن ولی من تجربهی برخورد با یه پسربچه رو نداشتم. وقتی لباسی میپوشه شونههاش رو به صورتش نزدیک میکنه و جلوی ما راه میره تا بهش بگیم چقدر قشنگ شده و چقدر لباسش بهش میاد. یا توی لباسفروشی با دیدن لباسها میگه اندازه؟ تن؟ خوبه! خوبه! برای مادربزرگ و خاله و پدربزرگ اش توی اسکایپ شوی لباس اجرا میکنه و دوست داره لباسهای مختلف تنش کنم تا اونها ازش تعریف کنند.
خلاصه که من تازه دارم با چیزی به اسم غریزه آشنا میشم با این دختر. کاش پدر و مادرهای ما و نسلهای پیشتر هم این طور کمر همت نمیبستن به سرکوب هرچه زیباخواهی در فرزندانشون.
پ.ن: عکسها یک ماه پیش گرفته شدن، یک روزی که ترنج اجازه داد موهاش رو ببندم.
قربونش برم با اون موهای دماسبی :*
الهه جان سلام
اولین بار است که وبلاگت را میخوانم. هی ورق زدم و جا به جا برشهایی از نوشتهها و عکسهای زیبایت را دیدم. از خلال نوشتههایت میفهمم که آگاهانه از لحظه لحظة زندگی با فرزندت لذت میبری. این بزرگترین موهبت است که تو قدر او را میدانی و قطعا او هم قدردان تو خواهد بود.
وقتی مطالبت را میخواندم بارها بغض گلویم را گرفت. خوش به حال دختر قشنگت ترنج. آیندة خوبی در انتظار اوست.
آخی نازی. دختر منم هنوز دو سالش نشده اما هروقت لباس تنش می کنم می ره جلوی آینه و خودشو نگاه می کنه و بعد خیالش راحت می شه که بریم بیرون
سلام
مطلب جالب بود اما کاش کامل هم میبود
نقل قول از شما”وقتی یه دختربچهی این سنی زیبایی رو میفهمه و دوست داره ازش لذت ببره چرا دختری که به سن بلوغ رسیده و بعد از اون زیباییاش شکوفا شده نباید خودش از زیباییهاش لذت ببره؟ چرا نباید از تحسین دیگران برخوردار بشه؟ نیاز به این سادگی چرا نباید برآورده بشه؟ اون فرهنگ و جامعه و خانواده و آدمهای مذهبی چه کردن با ما؟”
من یه آدم مذهبیم و افتخار میکنم به اینکه مذهبی هستم.
زن بالفطره دوست داره زیبا باشه و زیبایی هاش تحسین بشه،در این هیچ شکی نیست اما اینکه چه کسی این زیبایی ها رو ببینه خیلی مهمه؛مردم کوچه خیابون؟؟؟یا خانوادت؟
منم یک زنم،آرایش میکنم تو خونه،شیک لباس میپوشم حتی با چادرم(از کودکیم تا الان) اما حواسم هست زیباییم پاکی نگاه مردی رو نبره،یک کلام جلب توجه نکنم…
قصد بحث ندارم فقط خواستم نظرمو گفته باشم
meraj114.blogfa.com
دوست داشتی وبلاگمو ببین،امیدوارم خوشت بیاد
دیشب خواب ترنج رو دیدم!
تو بغلم آروم خوابیده بود
خاله فدا بشه