میاد دهنش رو میچسبونه روی صورتم میگه بووووو. منظورش بوس ه. گاهی هم سر گبه رو میگیره همین کار رو باهاش میکنه. اون وسطش هم کلی میخنده چون موها و سبیلهای گبه میخوره به صورت و دماغش.
تا باباش از جلوی چشمش دور میشه تند تند بَ بَ بَ بَ میگه.
لواشک دوست داره! تهران هم که بودیم مامانم آلبالو فریز کرده بود ترنج با ذوق و ملچ مولوچ میخورد.
یه اسباب بازی داره که چند تا حفرهی دایره و مربع داره که توش باید کرهها و مکعبها رو بندازه. چندتاشون رو که میاندازه بیخیال میشه و در پایین اسباب بازیه رو باز میکنه و همه رو از اون پایین میاندازه تو.
هر چیزی هم که بتونه به مچ دستش بندازه رو مثل النگو میاندازه توی دستش و پا میشه توی خونه قر میده میره.
دیشب هم شیرش رو که خورد من توی فکر بودم دیدم خودش رو از من کشیده بالا صورتش رو آورده جلوی صورتم با دستهاش صورتم رو گرفته لباش رو آورده جلو میگه بووووووووو.
وبلاگ جالبي داريد . اميد كه كوچولوتون هم بپسنده.
بسیار شرح زیبایی بود!
حس صحنه های این کودک شیرین و زبان ساده ی نوشتار شما زیبا و گیرنده است ، تو گویی انسان خود را در کنار ترنج حس میکند!
سپاس فراوان
عزیزم….از طرف من هم یه بووووووووووووو گنده ازش بکنید 😉 :*