RSS Feed

درود (؟) بر ان‌اچ‌اس

2013/01/23 by الهه

امروز، یعنی دیروز، وقت پزشک متخصص کودکانی بود که یک ماه و نیم پیش داده بودن برای اسهال ترنج. دکتر محل گفت برید به هر حال با این‌که دیره. ما هم رفتیم. آقای متخصص تعجب کرد و گفت من وقتم می‌تونست جوری باشه که زودتر ببینمش و لابد خورده به تعطیلات کریسمس و سال نو. گفتم نخیر. ماجرا مال یک ماه پیش از اونه. خلاصه که گفتم حالا تابع وارون اسهال شده ماجرا. گفت جای نگرانی نیست. ولی تصمیم گرفت آزمایش خون بگیره از بچه. رفتیم خون بگیرن ازش. داریوش نشوندش توی بغلش و یه پرستار یه دستش رو گرفت و یه پرستار دیگه هم سوزن سرنگ رو فرو کرد توی دست طفلی. اولش اصلا گریه نکرد. ولی چون سوزن طولانی موند توی دستش بالاخره اشک بچه‌ام در اومد. من هم که دستم رو گرفته بودم روی چشمم. بقیه توی اتاق به من دلداری می‌دادن.

وزنش هم  توی ۴۰ روز گذشته ۳۰۰ گرم زیاد شده.

فکر کنم یه چرخ روروئک ام افتاده توی جوب

بذار دقیق‌تر ببینم


2 Comments »

  1. نوشا says:

    ای جان دلم که اولش گریه نکرده عزیزم 🙁 بوس کنم دستشو :*

  2. سمیرا says:

    مچ دستش! :*

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.