هفتهی پیش که چندتا از دوستهامون خونهی ما مهمون بودن ترنج بغل مونا بود و مونا بهش میگفت بگو گبه و یک بار ترنج یه چیزی شبیه گ مفتوح گفت. بعدش کلی حرف زدیم و خندیدیم که مثلا تصور کنید بچهای که حرف زدن رو با گفتن قسطنطنیه شروع کنه. راحتترین کلمات برای بچهها ماما و بابا هستند و خب طبیعیه همینا رو میگن اون اولش. فرداش هم باز من با گوش مادرانهی قربون دست و پای بلورین روندگانه همون گَ رو شنیدم از دهن ترنج.
دیشب داریوش در حال انجام عملیات خوابوندن ترنج برق هال رو خاموش کرده بود و چون ترنج قصد خوابیدن نداشت و در حال غر زدن بود برده بودش نزدیک قفسهی گوشهی اتاق که گبه رفته بود مثل عقاب نشسته بود روش. من هم توی اتاق بودم. دیدم یه صدای عجیبی میاد. توی تاریکی ترنج داشت با صداهای عجیب و غریبی با گبه حرف میزد. مثل صدای یه پرنده بود. مثلا صدای این طوطی سبزها که حرف نمیزنند اما غر میزنند. وسط گفتگو داریوش ازش خواست یه چیزی از گبه بپرسه که در کمال ناباوری ترنج پرسید. حالا منم پیازداغ اش رو زیاد میکنم ولی شما هم گوش کنید ببینید چقدر شبیهه چیزی که ترنج میگه به اونی که داریوش ازش خواست بگه.
آخه میدونین چیه همه بچه ها که میگن ماما بابا از داشتن خواهر خوشگلی مثل گبه خانم محرومن در نتیجه ایشون با داشتن این خواهر و برادر قطعا گام های نوینی در عرصه به حرف اومدن خواهند برداشت
ای جانم . داریوش داره بچه رو عادت میده که از خردسالی سخنرانی رو آغاز کنه …