ترنج اگه ببینه سرم رو گذاشتم روی دستهام و خوابیدم، جوری که صورتم رو نتونه ببینه، هر کاری داشته باشه رو ول میکنه میاد به زور صورتم رو برمیگردونه و تند تند باهام حرف میزنه و کلهاش رو بالا پایین میکنه جوری که انگار میخواد از من تایید حرفهاش رو بگیره و نذاره که سرم رو برگردونم.
عکس حیوانات توی کتابهاش رو میبوسه.
پاستا خیلی دوست داره. مخصوصا مدل پیچ پیچیاش.
صبحها معمولا بهش نون پنیر میدم اون هم در حد لقمههای نانومتری چون اگه از نصف بند انگشت بزرگتر باشه قطعا از دهنش در میاره و با انگشت اول پنیرهای روش رو برمیداره و میخوره بعد هم نون رو به در و دیوار میماله و همه جا پنیری میشه. چیز دیگه ای رو صبح خوب نمیخوره به غیر از موز و رازبری.
خیلی درگیرم با خودم که این حجم غذایی که میخوره کافیه یا نه. یه روزی نصف اون چیزی که براش میارم رو هم نمیخوره یه روزی هم همه اش رو میخوره و باز هم میخواد. یه وقتهایی اولش نمیخوره و حتی گریه زاری راه میاندازه ولی اگه اصرار کنم همه اش رو میخوره یه وقتهایی هم دیگه هر ادایی که بلدم رو در بیارم براش هم باز لب نمیزنه. همیشه این نگرانی رو دارم که شاید اگه بیشتر اصرار میکردم میخورد غذاش رو.
كنترل تلويزيون رو مياره با اون يكى دستش دست من رو باز مى كنه كنترل رو فشار مى ده توى دستم كه يعنى تلويزيون رو روشن كن يا صداش رو كه ميوت كردم درست كن یا اگه کانال رو عوض کردم برش گردون سر کانالی که قبلا بود.