داشتم عکسهام رو ادیت میکردم رسیدم به عکسهای روز بعد از به دنیا اومدن ترنج. شیر که میخورد من درد میکشیدم. حتی تا چند هفته بعد من داد میکشیدم یه وقتهایی. نوزاد که شروع میکنه به مکیدن، نوک سینهها از درد منفجر میشه. بعدش هم که ترک میخورند و زخم میشند و خون میاد ازشون. کرِمهای مختلفی هستند که قراره درد و التهاب رو کمتر کنند ولی به من که کمک زیادی نکردند.
حالا من توهم این رو هم داشتم که شیر ندارم … دیگه حال من رو خودتون تصور کنید. اون میخ طویله هم به دستم بود که هی میخورد به این طرف اون طرف دلم ضعف میرفت از درد.
امیدوارم ترنج بتونه فارسی رو هم بخونه وقتی بزرگ شد.
اين از اون عكس هاست كه جايزه مي گيرن! درد و عشق (:
مادرک :* من که فلسفه این همه رنج و درد کشیدن رو تو این عالم هستی هرگز درک نکردم ولی حالا یه ترنج داری که نگاه کردن تو صورت ماهش کلی عشق و امید میاره