بالاخره در لندن تابستون شد. یعنی در حد دو روز فعلا هوا گرمه. انقدر گرمه که من گاهی حتی پشیمون میشم که آرزوی گرمای هوا میکنم. اینجا چون از همه طرف توسط دریا محاصره شده جنبهی گرم شدن هم نداره. انقدر شرجی میشه که با هیچی نمیتونی خودت رو خنک کنی. امروز ظهر هم چنان بارونی اومد که اصلا پاییز و زمستون نمونهاش رو نمیبینیم.
نگران بودم لباسهای تابستونی ترنج بیمصرف بمونه که خوشبختانه دیروز تونستم یکیاش رو تنش کنم. دیگه ننالم از آب و هوای لندن. خودتون میتونید حدس بزنید چی میکشم من.
ترنج صبحها حدود ۹ تا ۱۱ میخوابه. البته کم و زیاد میشه. گاهی یک ساعت گاهی دو ساعت. قبل از اینکه بخوابه لباسش رو تنش کردم که اگه وقتی میخواستیم بریم بیرون خواب بود بیدار نشه ولی زهی تصور باطل، زهی خیال محال.
این دختری که در عکس بالا میبینید که در خواب عمیق فرو رفته تا بلند کردیم و گذاشتیمش توی کالسکه بیدار شد. ولی خب تا ایستگاه قطار بین خواب و بیداری بود.
توی قطار هم که حتما باید بغل من یا باباش باشه و اصلا خیلی بده اگه توی کالسکه بشینه. آسمون به زمین میاد.
انقدر هوا گرم بود که من از این فروشگاه به فروشگاه بعدی یه بطری آب باید میخوردم. یه دسر خیلی خوب هم کشف کردم توی وستفیلد که ماست یخ زده است با انواع میوه و شکلات. ولی خب من که به خاطر ترنج شکلات نمیخورم چون دلدرد میگیره و بیخواب میشه شب.
عزیزکم عاشق این نگاه با اعتماد به نفس و مقتدرتم به خدا :***
دست و پای تپلو که دیگه نگو من غش :))